2.بر مزار شهیدان
عن أبى عبدالله (علیه السلام) قال: ان فاطمة (سلام الله علیها) کانت تأتى قبور الشهدأ فى کل غداة سبت فتأتى قبر حمزة و تترحم علیه و تستغفرله.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هر صبح شنبه به سوى قبور شهیدان مى رفت و بر سر قبر حمزه مى نشست و براى او از خدا طلب و آمرزش مى کرد.
3.حفظ آثار شهید
عن ابى جعفر (علیه السلام):
ان فاطمة (سلام الله علیها) بنت رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) کانت تزور قبر حمزة (صلى الله علیه و آله و سلم) ترمه و تصلحه و قد تعلمته بحجر وفاء الوفاء 3: 932.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: فاطمه (سلام الله علیها) دختر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) همواره به زیارت قبر حمزه مى رفت، و آن را با سنگ نشان گذاشته بود و به تعمیر و اصلاح آن مى پرداخت.
4.تداکارت جبهه
قال الواقدى: فخرج محمد بن مسلمة یطب مع النسأ و کن اربع عشرة امرأة قد جئن من المدینة یتلقین الناس. منهن فاطمة (سلام الله علیها) یحملن الطعام و الشراب على ظهور هن و یسقین الجرحى و یداوینهم.
شرح نهج البلاغه، 15: 36.
واقدى در گزارش جنگ احد مى گوید:
محمد بن مسلمه به همراه چهارده زن که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نیز در میان آنان بود، به قصد تدارکات از مدینه به احد آمدند. آنان غذا و آب بر دوش خود حمل مى کردند و مجروحین را آب داده و مداوا مى کردند.
5.در خلوت غیب
سمعت أبا عبدالله (علیه السلام) یقول: انما سمیت فاطمة (سلام الله علیها) محدثة لان الملائکة کانت تهبط من السمأ فتنادیها کما تنادى مریم بنت عمران فتقول: یا فاطمة ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک على نسأ العالمین یا فاطمة اقنتى لربک و اسجدى و ارکعى مع الراکعین فتحدثهم و یحدثونها.علل الشرائع: 216.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: فاطمه زهرا (علیه السلام) به آن جهت ((محدثه)) نام گرفت که ملائکه از آسمان فرود مى آمد و او را صدا مى زد همانگونه که مریم (علیه السلام) را ندا مى داد و مى گفت:
اى فاطمه، خدا تو را برگزید و پاکیزه ساخت و بر همه ن عالم برترى داد. اى فاطمه همواره خدا را عبادت کن و براى او سجده نما و همراه با رکوع کنندگان به درگاه او رکوع کن.
او با فرشتگان سخن مى گفت و آنان نیز با او سخن مى گفتند.
زیارت نامه
اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ.
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَةُ اَّکِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکِ وَ عَلَى رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ قَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِأَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ کَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِکَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَیْهِ مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَیْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَیْتِ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً وَ حَسِیباً وَ جَازِیاً وَ مُثِیباً
ترجمه
زیارت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها
اى آن که خدایى که تو را خلق کرد پیش از خلقت بیازمود و در آن آزمایش بر هر گونه بلا و مصیبت تو را شکیبا و بردبار گردانید
و ما چنین پنداریم که دوستان شما هستیم و مقام بزرگى شما را تصدیق مىکنیم و بر هر دستور و تعلیمات الهى که پدر شما و وصیّش که درود حق بر او و آلش باد براى ما آورد صبور و مطیع خواهیم بود
پس ما درخواست مىکنیم هرگاه که مصدق و مؤمن به شما هستیم که ما را بواسطه این تصدیق به رسول و وصیش خدا به شما ملحق فرماید
تا به ما مژده رسد که بواسطه دوستى شما ما را از گناهان پاک سازد
سلام بر تو اى دختر رسول خدا سلام بر تو اى دختر پیغمبر خدا
سلام بر تو اى دختر حبیب خدا سلام بر تو اى دختر دوست خاص خدا
سلام بر تو اى دختر بنده خالص خدا سلام بر تو اى دختر امین خدا سلام بر تو اى دختر بهترین خلق خدا.
سلام بر تو اى دختر بهترین پیغمبران و رسولان و فرشتگان خدا
سلام بر تو اى دختر بهترین خلق سلام بر تو اى سیده ن عالم از اولین و آخرین
سلام بر تو اى زوجه ولى خدا (امیر المؤمنین) و بهترین تمام خلق بعد از رسول خدا
سلام بر تو اى مادر حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت
سلام بر تو اى صدیقه طاهره که به راه دین شهید گردیدى
سلام بر تو اى آنکه خدا از تو خوشنود و تو از خدا خوشنودى
سلام بر تو اى صاحب فضیلتو پاکیزه صفات سلام بر تو اى انسیه حوراء
سلام بر تو اى ذات متقى پاک گوهر سلام بر تو اى آنکه به الهام خدا دانا بودى
سلام بر تو اى مظلوم (و داراى عصمت) که حق تو را غصب کردند
سلام بر تو اى ستم کشیده و مقهور دشمنان دین
سلام بر تو اى فاطمه دختر رسول خدا و رحمت و برکات حق بر تو باد
درود خدا بر تو و بر جسم و جان تو باد
گواهى مىدهم که چون تو از جهان رفتى با مقام یقین و دلیل روشن از جانب پروردگار بودى و هر که تو را مسرور و شاد ساخته
رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد را شاد ساخته
و هر که در حق تو جفا و ظلم کرد به رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد ظلم و جفا کرده
و هر که تو را آزرده کرد رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد را آزرده است
و هر که به تو پیوست به رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد پیوسته
و هر که از تو بریده از رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد بریده است
زیرا تو پاره تن پیغمبر و روح مقدس آن بزرگوارى
خدا را گواه مىگیرم و رسول او و فرشتگان را که من از آن کس راضیم که شما از او راضى هستید و خشمگینم از هر که شما از او خشمگین هستید
بیزارم از آنکه شما از او بیزارید دوستم با آن که شما با او دوستید و دشمنم با هر که شما با او دشمنید
ناراضیم از هر که شما از او ناراضى هستید و محبوب من است هر که محبوب شماست و بر صدق گواهى من خدا کافى است
که گواه و محاسب و جزا دهنده و ثواب بخشنده است.
خدا را گواه مىگیرم و پیغمبران و فرشتگان را خدا را گواه مىگیرم و فرشتگان را که من دوستم با دوستان شما
و دشمنم با دشمنان شما و با هر که محاربه کند با شما محاربم
من اى مولاى من به مقام عصمت و عظمت تو و پدر بزرگوارت و شوهر و فرزندانت که پیشوایان دین منند یقین دارم
و به ولایت و امامت شما ایمان دارم و ملتزم اطاعت شما هستم
گواهى مىدهم که دین همان است که آنها راست و حکم خدا همان حکم است که آنها کنند و آنها حکم خدا را البته به خلق رسانیدند
و امت را به راه خدا به طریق حکمت و برهان و پند و اندرز نیکو دعوت کردند و از ملامت لائمان نیندیشیدند
و درود بر تو و بر پدر بزرگوار و شوهر و ذریه و فرزندانت که امامان پاک گوهرند اى پروردگار درود فرست بر محمد (ص) و اهل بیتش
و درود فرست بر بتول طاهره و صدیقه معصومه باتقواى پاکیزه روح
که از خدا راضى است و خدا از او راضى است پاک گوهر با رشد و هدایت و مظلوم و مقهور امت که حقش را غصب
و ارثش را منع کردند و استخوان پهلویش را شکستند و به شوهرش ستم نمودند و فرزندش را شهید کردند
اى خدا فاطمه دخت رسول توست و پاره تن و باطن قلب و جگر گوشه پیغمبر توست
تحیت و درود از توبر او باد و او تحفه گرانبهاى توست که خاصه به وصى رسولت اعطا فرمودى و حبیب حضرت مصطفى و قرین حضرت مرتضى
و بزرگ ن عالم و بشارت دهنده اولیاء و ملازم ورع و زهد
و سیب باغ فردوس و بهشت خلد تو مولدش را به شرف ن بهشتى شرافت دادى
و انوار ائمه طاهرین را از نسل پاک او مقرر داشتى و در برابرش پرده نبوت را بیاویختى
پروردگارا درود فرست بر او درودى که مقامش نزد تو بیفزاید و نزد تو شرافت یابد و از مقام رضا و خشنودیت منزلت گیرد از ما تحیت و سلام به روح پاک آن بزرگوار برسان
و بواسطه دوستى و محبت او ما را فضل و احسان و رحمت و مغفرت کرامت فرما که تو اى خدا داراى مقام عفو با لطف و کرامتى.
اگر مقصود مسلمان شدن همه ایرانیان در زمان حکومت عمر باشد، این احتمال پذیرفته نیست؛ زیرا قبل از فتح ایران از سوی اعراب و مسلمانان، عدهای از ایرانیان در کشورهای دیگر وجود داشته و آنها در بدو ظهور اسلام مسلمان شدهاند. و اگر مقصود این باشد که برخی از ایرانیان در زمان حکومت عمر به سبب نفوذ اسلام در ایران و رفتار مسلمانان، مسلمان شدهاند. این نگرش قابل قبول است؛ زیرا برخی از ایرانیان در زمان حکومت عمر بعد از جنگهای متعدد و پیروزی اعراب مسلمان بر ایران، مسلمان شدند.
در باره مقصود از مسلمان شدن ایرانیان توسط عمر، دو احتمال وجود دارد:
الف. همه ایرانیان در زمان حکومت عمر مسلمان شده و عمر در مسلمان شدن آنان نقش عمده داشته است؛ این احتمال پذیرفتنی نیست؛ زیرا قبل از فتح ایران توسط اعراب و مسلمانان، عدهای از ایرانیان در کشورهای دیگر وجود داشته و آنها در بدو ظهور اسلام مسلمان شدهاند. شهید مطهری در این باره می نویسد: "علاقه ایرانیان به دین مقدس اسلام از همان آغاز ظهور دین مقدس شروع شد. قبل از آن که شریعت مقدس اسلام توسط مجاهدان مسلمان به این سرزمین بیاید، ایرانیان مقیم یمن به آیین اسلام گرویدند و با میل و رغبت به احکام قرآن تسلیم شدند و از جان و دل در ترویج شریعت کوشش نمودند و حتی در اسلام و مبارزه با مخالفان نبی اکرم (ص) جان سپردند". [1] نیز در زمان حیات پیغمبر اکرم (ص)، در اثر تبلیغات اسلامی عده زیادی از مردم بحرین که در آن روز محل ست ایرانیان مجوس و غیر مجوس بود، به این آیین آسمانی در آمدند و حتی حاکم آن جا که از طرف پادشاه ایران تعیین شده بود، مسلمان شد. اولین اسلام آوردن گروهی ایرانیان، در یمن و بحرین بوده است. البته اگر از نظر فردی در نظر بگیریم، شاید اولین مسلمان ایرانی سلمان فارسی است و چنان که می دانیم اسلام این ایرانی جلیل القدر آن قدر بالا گرفت که به شرف "سلمان منا اهل البیت"، [2] نایل شد.
ب. احتمال دوم آن است که برخی از ایرانیان در زمان حکومت عمر به سبب نفوذ اسلام در ایران و رفتار مسلمانان، مسلمان شده باشند. این نگرش قابل قبول است؛ زیرا برخی از ایرانیان در زمان حکومت عمر بعد از جنگهای متعدد و پیروزی اعراب مسلمان بر ایران، مسلمان شدند. یکی از آثار مهم پیروزی مسلمانان نفوذ گسترش اسلام در ایران بود. هر گاه کشوری در جنگ پیروز گردد، فرهنگ و سنت و باورهای دینی و ی فاتحان بر کشور مغلوب اثر می گذارد. بعد از فتح ایران برخی از مسلمانان رفتار معقول و منطقی با ایرانیان داشتند و برخی ایرانیان تحت تأثیر قرار گرفتند. رفتار مسلمانان و جاذبههای اسلامی از یک سو و زمینههای پذیرش اسلام توسط ایرانیان از جانب دیگر موجب شد که برخی از ایرانیان اسلام بیاورند. زمینههای پذیرش اسلام از سوی ایرانیان و علاقه آنها به دین مقدس اسلام و خدمات آنها نسبت به اسلام، موجب شد که برخی از معصومان (ع) از ایرانیان ستایش نمایند. براین اساس باید گفت: مسلمان شدن ایرانیان مربوط به عمر و تهای او نبوده، بلکه نفوذ اسلام و رفتار مسلمانان موجب شد که شجره طیبه اسلام در این سرزمین بارور شود و این اعتقاد که ایرانیان با اجبار و اکراه عمر مسلمان شدهاند، پذیرفته نیست.
برای آگاهی بیشتر در باره این موضوع تاریخی، رجوع کنید به نمایه: فتح ایران و آزادی در انتخاب دین، سؤال 2433 (سایت: 2553) .
خلاصه پرسش
قوم یأجوج و مأجوج چه کسانی بوده اند ؟عاقبت آنان چه شد؟ اقدامات ذوالقرنین در مقابل آنان چه بوده است؟
پرسش
اگر ممکن است درباره یاجوج و ماجوج اطلاعاتی بدهید؟ اینها چه کسانی بودند؟ آیا ذوالقرنین آنها را هلاک کرد؟ آیا در آینده مجددا خواهند آمد؟
پاسخ اجمالی
از مجموع آیات قرآن و مطالب تورات در این زمینه و از شواهد تاریخی چنین بر می آید که این گروه در مناطق شمال آسیا زندگی می کردند و با هجوم وحشیانه خود به مناطق جنوب و غرب فاجعه می آفریدند. با بسته شدن سد ذو القرنین تهاجم آنها برای مدت زیادی خاتمه پیدا کرد اما در آخر امان دوباره باز خواهند گشت. بعضی بازگشت آنها را همان حمله مغول می دانند که اتفاق افتاد. و بعضی دیگر بازگشت آنها را به صورت زنده شدن دوباره آنها در آخر امان می دانند که هنوز اتفاق نیفتاده است.
پاسخ تفصیلی
اصلی ترین منبع اطلاعات در مورد یأجوج و مأجوج قرآن است و در کتب عهد عتیق نیز به این قوم اشاره ای شده است. مفسران و تاریخ دانان با استفاده از این دو منبع و بررسی شواهد تاریخی به حدس هایی در مورد این قوم یا اقوام رسیده اند
قرآن در دو جا از یأجوج و مأجوج یاد می کند و می فرماید: "ذو القرنین به میان دو کوه رسید و در آنجا قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند گفتند ای ذو القرنین یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می کنند آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی." بعد از این که قرآن چگونگی ساخت این سد را شرح می دهد در ادامه می فرماید: "[پس] آنها (طایفه یأجوج و مأجوج) قادر نبودند از آن بالا روند و نمی توانستند نقبی [سوراخی] در آن ایجاد کنند".[1]
از این آیات استفاده می شود که یأجوج و مأجوج گروهی ظالم بودند که با تأسیس سدی که ذوالقرنین آن را بین دو کوه نصب کرد، ظلم آنان پایان یافت.
قرآن در آیه دیگری می فرماید: "تا آن زمان که یأجوج و مأجوج گشوده شوند و آنها از هر محل مرتفعی به سرعت عبور کنند و وعده حق[قیامت] نزدیک می شود."[2]. این آیه پیشبینى کرده است که در آخرامان، یاجوج و ماجوج دوباره از کوهها سرازیر شوند. آنچه از قرآن در مورد این قوم فهمیده می شود به همین دو آیه محدود است.
اما در کتابهای عهد عتیق نیز در این مورد مطالبی وجود دارد؛ در سِفر تکوین و کتاب حَزقیّال و در رؤیای یوحنّا مطالبی آمده است که دلالت دارد بر آنکه (مأجوج) یا (جوج و مأجوج) امّت یا امّتهائی بودهاند که در شمال آسیا در اراضی آباد، ساکن بوده و به جنگ و فتنه و غارت اشتغال داشتهاند[3].غیر از آیات قطعی قرآن و متن تورات که از این قوم یاد کرده است مطالب دیگری که تاریخدانان و مفسرین بیان کرده اند همه از شواهد تاریخی به دست آمده و مستند به سند قطعی نیست.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید: "مفسران و مورخان در بحث پیرامون این داستان دقت و کنکاش زیادی کرده اند و سخن در اطراف آن به تمام گفته اند و بیشترشان بر آنند که یأجوج و مأجوج امّتی بسیار بزرگ بوده اند که در شمال آسیا زندگی می کرده اند".[4]
بعضی نیز گفتهاند: یأجوج و مأجوج امّتی هستند که در جزء شمالی از آسیا ساکن بودهاند، و شهرهای آنان از تبّت و چین تا اقیانوس منجمد شمالی ادامه داشته و از غرب تا سرزمین ترکستان می رسیده است و این قول از فاکهة الخُلفآء» و تهذیب الاخلاق» ابن مِسکویه و رسائل إخوان الصّفا» نقل شده است.[5]علامه حسینی طهرانی در کتاب معاد شناسی خود از تطبیق اصل کلمه یأجوج و مأ جوج با نقل های موجود درباره آنها به این نتیجه رسیده که: (اصل چینی آن دو کلمه، "مُنگوک" یا "مُنچوگ" بوده است و سپس در زبان عبرانی و عربی به "یأجوج" و "مأجوج" تبدیل شده و در زبان یونانی به "گوک" و "ماگوگ" تبدیل شده است و از مشابهت کامل بین ماگوگ و منگوگ میتوان حکم کرد که این کلمه از لفظ چینی منگوگ تطور یافته است، همچنانکه "منغول" و "مغول" از تطوّرات آنست. پس یأجوج و مأجوج همان طایفه مغول هستند که از روزگاران قدیم در شمال شرقی آسیا ست داشته اند و این امّت بزرگ گاهی بر چین هجوم می بردند و گاهی از طریق داریال قفقاز به ارمنستان و شمال ایران حمله میآوردند، و گاهی بعد از بنای سدّ به شمال اروپا حمله ور می شدند و در نزد آنها به "سِیت" معروفند. و گروهی از آنها به روم حمله می بردند و در این مرتبه دولت رومان ساقط شد و یونانیان آنها را "سِی تِهین" می گویند و همین نام در کتیبه داریوش در اصطخر فارس ذکر شده است.)[6]
در قرآن با صراحت به هلاکت آنها اشاره ای نشده است بلکه آنچه از قرآن استفاده می شود این است که با بسته شدن سد، مسیر غارت گری آنها بسته شد. اما اینکه هم اکنون زنده باشند، از آیات و روایات استفاده نمىشود، بلکه بنا بر قرائت ابن عباس از آیه سوره انبیاء به خوبى استفاده می شود که آنان مردهاند. زیرا ابن عباس، کلمه (حَدَبٍ) را که به معنى مکان مرتفع می باشد (جدث) قرائت کرده، که به معنى قبر است. در این صورت معنی آیه چنین می شود: تا اینکه قوم یأجوج و مأجوج به سرعت از قبرهاشان خارج شوند[7]. در بعضی روایات نیز در تفسیر این آیه گفته است که در آخر امان یأجوج و مأ جوج دوباره به دنیا وارد می شوند[8] که این خود نشان می دهد که اکنون در دنیا نیستند و در آینده باز خواهند گشت.
اما هجوم دوباره آنها نیز مورد اختلاف دانشمندان است. جمعى از محققان، خبر قرآن کریم را که فرموده: در آخر امان یأجوج و مأ جوج خروج مىکنند و در زمین فساد مىکنند، بر هجوم تاتار (مغول) در نیمه اول قرن هفتم هجرى بر مغرب آسیا تطبیق کردهاند، زیرا آنان در آن زمان خروج نموده در خون ریزى و ویرانگرى، از بین بردن آبادی ها و قتل عام مردم، خراب کردن شهرها و غارت اموال جنایاتی کردند که تاریخ بشریت نظیر آن را سراغ ندارد. آنان چین و ترکستان و ایران و عراق و شام و قفقاز را تا آسیاى صغیر تاختند و هر شهر و دیارى که در مقابل ایشان مقاومت کرد، ویران نمودند و اهالى آن را از دم تیغ گذراندند[9].
در مقابل این دسته از محققان می توان گفت که اگر یأجوج و مأجوج بعد از بسته شدن سد و در زمانهای بسیار گذشته مرده باشند و در آینده دو باره به دنیا باز گردند نمی توان آنها همان مغولان دانست چون خروج از قبر در مورد آنها صادق نیست.
در نهایت باید گفت تمام آنچه در باره آنها گفته شده احتمالاتی است که نمی توان به آنها یقین پیدا کرد و باید به همان قطعیاتی که قرآن از آنها به وضوح سخن گفته اکتفا نمود.
.[1] کهف، 93- 97، ترجمه، مکارم شیرازی، ناصر.
.[2] انبیاء، 96-97.
.[3] حسینی طهرانی سید مخمد حسین، معاد شناسی، ج 4، ص 85، سایت موسسه ترجمه و نشر دوره علوم و معارف اسلامی.
.[4] طباطبائی،سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، همدانی، سید محمد باقر، ج 13، ص 542، دفتر انتشارات اسلامی، 1374.
.[5] حسینی طهرانی، سید مخمد حسین، معاد شناسی، ج 4، ص86.
.[6] حسینی طهرانی، سید مخمد حسین، معاد شناسی، ج 4، ص87.
[7] .ر.ک به: نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج12، ص: 366، انتشارات اسلامیه،1398 ق
[8] . مجلسی ، بحار الانوار ، ج 12 ، ص179، الوفاء ، 1404 ه.ق
[9] . طباطبائی،سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، همدانی، سید محمد باقر، ج 13، ص 542.
آیات مرتبط
ذوالقرنین کیست؟ آیا او یک پیامبر بود؟
پاسخ اجمالی
اسم ذوالقرنین» در سوره کهف آمده است.
در این که ذوالقرنین از نظر تاریخی چه کسی بوده است، و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود، در میان مفسران و مورخان محل بحث و گفت و گو است.
با توجه به خصوصیاتی که در قرآن بیان شده است و با توجه به نظر مورخان، ذوالقرنین، همان کورش» بوده است.
عموم مفسران بر این عقیدهاند که او از جنس بشر است. و در بسیاری از روایات آمده که او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بود. حضرت امام باقر (ع) فرمودند: ذوالقرنین» پیامبر نبود، لیکن مرد صالحى بود که خدا او را دوست مىداشت.
پاسخ تفصیلی
اسم ذوالقرنین» در سوره کهف آمده است و سرگذشتی از او در مورد یأجوج» و مأجوج» بیان شده است. [1]
در این که ذوالقرنین چه کسی بوده است، و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود، در میان مفسران و مورخان بحث و گفت و گو بسیار است.
به نظر می رسد که اول باید خصوصیات فردی ذوالقرنین روشن و بیان شود و بعد ببینیم با کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود.
بهترین منبع برای خصوصیات ذوالقرنین، قرآن کریم است که از آن به خوبی استفاده می شود، ذوالقرنین دارای صفات ممتازی بود:
1. خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد: ما به او در روی زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم». [2]
2. او سه لشکرکشی مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه ای که در آن جا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هریک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد. [3]
3. او مرد مؤمن و موحد و مهربانی بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمی شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت. [4]
4. او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز. [5]
5. او سازنده یکی از مهم ترین و نیرومندترین سدها است. سدی که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است. [6]
6. او کسی بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر (ص) درباره او سؤال کردند، [7] چنان که قرآن می فرماید: از تو درباره ذوالقرنین سؤال می کنند».
با توجه به خصوصیات ذکر شده در قرآن کریم، ذوالقرنین با کدام یک از کشورگشایان تاریخ منطبق است؟ در این مورد نظریاتی وجود دارد که مهم ترین آنها سه نظریه زیر است:
اول: اسکندر مقدونی: بعضی او را به نام اسکندر ذوالقرنین می خوانند. و بیش از 36 سال عمر نکرد؛ جسد او را به اسکندریه بردند و در آن جا دفن نمودند. [8]
ولی این نظریه مردود است؛ زیرا ا سکندر فردى مشرک و بت پرست بود و حتى در اواخر و در پى پیروزى بر هخامنشیان ادعاى خدایى کرد. و با آنچه در قرآن کریم ذکر شده است منافات دارد. [9]
دوم: جمعی از مورخان معتقدند ذوالقرنین یکی از پادشاهان یمن بوده است. طبق این نظریه، سدّی را که ذوالقرنین ساخته همان سدّ معروف مأرب» است. [10]
این نظریه هم اشکال دارد؛ زیرا اولاً: سدّ مأرب» در یمن سدّی است که با هیچ یک از صفاتی که قرآن برای سدّ ذوالقرنین ذکر کرده است تطبیق نمی کند؛ زیرا سدّ ذوالقرنین طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی بوده، در حالی که سدّ مأرب از مصالح عمومی، و به منظور جمع آوری آب و جلوگیری از طغیان سیلاب ها ساخته شده بود. [11] ثانیاً: در یمن چندین پادشاه به ذوالقرنین معروف بودهاند، معلوم نیست که آنان مؤمن باشند یا نه! [12]
سوم: کورش کبیر: این نظریه جدیدی است که دانشمند معروف اسلامی ابوالکلام آزاد» گفته است؛ و بیشتر روی این نظریه متمرکز شده اند. [13] و کورش هم ایرانی بوده و در زمان ایران هخامنشی، قرن ششم قبل از میلاد می زیسته است. ظرفیّت و زمینه پرورش شخصیّتى الاهى چون ذوالقرنین را داشته و در این میان، آیین و فرهنگ توحیدى کورش یک آیین توحیدى اصیل ایرانى و توحید تحریف نشده مزداپرستى بوده که در آن ایام در فلات ایران و در میان ایرانیان شرقى و غربى به وفور پیدا مى شده است . [14]
دلایل انطباق ذوالقرنین با کورش:
1. کورش مردی مؤمن، خدا شناس و موحد بود.
2. پادشاهی عادل و رعیت پرور و با رأفت و با احسان بود.
3. نسبت به ستمگران و دشمنان، مردی تمدار و سخت گیر بود.
4. خدا به او از هر چیز سببی داده بود.
5. دین و عقل و فضایل اخلاقی و ثروت و شوکت در او جمع بود.
6. کورش به مغرب لشکرکشی کرد و بر لیدیا » و اطراف آن نیز تسلط یافت.
7. کورش بار دیگر به طرف مشرق حرکت کرد و به مَطِلعَ الشَّمس» رسید و در آن جا با مردی صحرا نشین و وحشی دیدار کرد.
8. همچنین کورش سدّی بنا کرد و این سد در تنگه داریال» و میان کوههای قفقاز و نزدیکیهای شهر تفلیس» است. [15]
گفتنى است که عنوان ذوالقرنین هم در قرآن کریم آمده است و هم در تورات. اساساً، ارتباط این دو منبع در خصوص ذوالقرنین از آن جاست که بنابر روایات شأن نزول آیات مربوط به ذوالقرنین، طراح این سؤال (یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِى الْقَرْنَیْنِ) یا خود یهودى ها بودند و یا قریش به تحریک یهودى ها این سؤال را از پیامبر (ص)پرسیدند و مى خواستند پیامبراکرم (ص) را در برابر سؤال مشکلى قرار بدهند و از این طریق، حضرت را شکست داده، نبوت ایشان را مخدوش کنند. بنابراین، به طور مسلم ذوالقرنینى که در قرآن کریم آمده همان ذوالقرنینى است که در تورات آمده و اوصاف او در قرآن کریم و تورات مشخص است.
مصداق ذوالقرنین در تورات بسیار روشن است؛ ذوالقرنین کوروش پادشاه پارس است؛ چرا که او در رؤیاى دانیال به صورت قوچ دو شاخى ظاهر شد که با یک شاخ خود شرق، و با دیگرى غرب را شخم مى زد. کنایه از این که او شرق و غرب را مى گیرد، هم چنان که کوروش براساس پیش گویى اشعیا، عقاب شرق»، یعنى فرمان رواى تیزچنگ و مهاجم شرق است. [16]
ابوالکلام آزاد هندی میگوید: ممکن است رؤیای دانیال یک داستان ساختگی باشد؛ ولی آنچه در قرآن آمده مسلماً دارای اصل و حقیقتی است. مورخان معاصر، به شخصیت والا و عادل و با فضیلت کورش گواهی دادهاند . [17]
ارتباط کورش و دوشاخ:
در قرن نوزدهم میلادى در نزدیکى استخر در کنار نهر مرغاب مجسمه اى از کـورش کشف شد که تقریباً به قامت یک انسان است، و کورش را در صورتى نشان مى دهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجى به سر دارد که دو شاخ همانند شاخ هاى قوچ در آن دیده مى شود . ایـن مـجـسـمـه کـه نـمـونـه بسیار پر ارزشى از فن حجارى قدیم است آن چنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ایران سفر کردند . از تـطـبـیـق مـنـدرجـات کتاب مقدس بـا مـشـخـصـات ایـن مـجـسـمـه ایـن احـتـمـال در نظر این مورخان کاملاً قوت گرفت که نامیدن کورش به ذو القرنین (صـاحـب دو شاخ) از چه ریشه اى مایه مى گرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگى کورش داراى بـال هـایى هـمـچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد که شخصیت تاریخى ذو القرنین از این طریق کاملاً آشکار شده است. []
مورخان هم برای کورش اوصاف اخلاقی نوشته اند؛ مانند: هرودت، مورخ یونانی می نویسد: کورش، پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهربان بود، مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت. [19]
نیز ذی نوفن» می نویسد: کـورش پـادشـاهی عـاقـل و مـهـربـان بـود و بـزرگـى مـلوک بـا فضائل حکما در او جمع بود، همتى فائق و وجـودى غـالب داشـت، شـعـارش خـدمـت انـسـانـیـت و خـوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى کبر و عجب را گرفته بود . [20]
براساس آنچه گذشت، تردیدى نیست که ذوالقرنین همان کوروش هخامنشى است و امروزه بسیارى از محققان و مفسران ما به همین نتیجه رسیده و همین نظریه را تأیید مى کنند که ذوالقرنین قرآن کریم با ذوالقرنین تورات یکى است و بى تردید او همان کوروش است .
آیا کورش پیامبر بود؟
مفسران نظریات مختلفی ابراز داشتهاند. طبق بیان علامه طباطبائی، در برخی از روایات وی از جنس بشر معرفی شده [21] و در بعضی دیگر فرشتهای آسمانی دانسته شده است. [22] عموم مفسران بر این عقیدهاند که او از جنس بشر است و در بسیاری از روایات آمده که او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بوده است.
حضرت امام باقر (ع) فرمودند: ذوالقرنین» پیامبر نبود، لیکن مرد صالحى بود که خدا او را دوست مىداشت. [23]
[1] درباره داستان یأجوج و مأجوج به سؤال 2241 (سایت: 2699) مراجعه کنید.
[2] . کهف، 84.
[3] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج12، ص 544، دارالکتب الاسلامیه، چاپخانه خورشید،چاپ چهارم،1363. (آیات 86 و 90و 93).
[4] . تفسیر نمونه، ج12، ص 544. (آیات88و 95و 98)
[5] . تفسیر نمونه، ج12، ص 544. (آیه 98).
[6] . تفسیر نمونه، ج12، ص 545. (آیات 94 تا 96).
[7] . تفسیر نمونه، ج12، ص 545.
[8] . تفسیر نمونه، ج12، ص 542.
[9] . تفسیر نمونه، ج12، ص 543.
[10] . تفسیر نمونه، ج12، ص542.
[11] . تفسیر نمونه، ج12، ص 543.
[12] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، با ترجمه: همدانی،محمد باقر، ج 13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه، مرکز نشر فرهنگی رجا.
[13] . تفسیر نمونه، ج12، ص 543؛ تفسیر المیزان، ج 13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه.
[14] . سایت تبیان، کتابخانه، بخش تفسیر قرآن کریم، بحث ذوالقرنین در قرآن کریم و عهد عتیق ».
[15] . تفسیر المیزان،ج13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه؛ تفسیر نمونه، ج12، ص549.
[16] . تفسیر نمونه، ج12، ص546 و 547؛ تورات کتاب دانیال، فصل هشتم؛ کتاب أشعیا، فصل 46، شماره11؛ کتاب إرمیا،کتاب عزرا، کتاب دوم تواریخ ایّام، کتاب نحمیا.
[17] . ابوالکلام آزاد، کورش کبیر(ذوالقرنین)، ترجمه: دکتر باستانی پاریزی، ص 192؛ مجله بشارت، فروردین و اردیبهشت سال 1384، شماره 46؛ حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف (دانستنیهای اسلامی)، حرف ذ».
[] . تفسیر نمونه، ج12، ص547.
[19] . تفسیر نمونه، ج12، ص547و548.
[20] . تفسیر نمونه، ج12، ص548.
[21] . تفسیر المیزان، ج 13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه.
[22] . سیوطی، تفسیر در المنثور، ج 4، ص 265 و ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج 2، ص 103.
[23] . تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 294 و 295.
عصمت به چه معنا است؟ و آیا غیر از امامان معصوم(ع)، افراد دیگری میتوانند دارای عصمت باشند؟
پرسش
مفهوم عصمت را توضیح دهید و بفرمایید، آیا غیر از امامان معصوم(ع)، افراد دیگری میتوانند دارای عصمت باشند؟
پاسخ اجمالی
در فرهنگ عقاید، کسی که دارای مقام عصمت است، "معصوم" نامیده میشود. معصوم کسی است که به واسطهی لطف مخصوص خدا از هرگونه آلودگی به گناه و کارهای زشت و ناپسند امتناع میکند و از کوچکترین اشتباه، خطا و فراموشی به دور است. البته چنین حالتی، نه از روی جبر و بدون اختیار، بلکه توأم با امکان و اختیار توانمندی در انجام گناه و اشتباه است. آنچه باعث میشود که اختیار نسبت به انجام اشتباهات هرگز به ارتکاب خطا و گناهان نینجامد، وجود چندین عوامل در شخص معصوم است؛ مانند "علم حقیقی به واقعیت امور بد و نیک"، "تأیید و توفیق ویژه از سوی خدا" و "بهرهمندی از روح القدس"؛ روحی مقدس و مطهر که همراه همیشگی معصوم است.
غیر از پیامبران الاهی و چهارده معصومی که در اسلام معرفی شدهاند، شخص دیگری معصوم نیست؛ زیرا دلیلی وجود ندارد تا اثبات کند دیگران نیز از "روح القدس" برخوردارند.
البته توجه به این نکتهی بسیار مهم نیز لازم است که عدم عصمت شخصیتهای با عظمتی؛ مانند: حضرت اباالفضل، حضرت ابوطالب پدر امیرالمؤمنین(ع)، مادران مطهر و پاک معصومین، حضرت علی اکبر و .، به معنای گناهکار بودن آنان نیست، بلکه اینان فراتر از "عدالت" و پایینتر از عصمتاند.
اصولاً در فرهنگ ارزشیابی اسلام با سه واژه به ارزیابی شخصیت مثبت انسانها میپردازند:
در این رتبه، صرف عمل به واجب و ترک حرام کفایت میکند و اگر از گناه کبیره اجتناب گردید و بر گناهان صغیره اصراری نشود به "عدالت" منتهی میگردد.
پاسخ تفصیلی
در فرهنگ ارزشیابی اسلام، با سه واژه به ارزیابی شخصیت مثبت انسانها میپردازند:
راه رسیدن به این موقعیت، ترک گناهان کبیره و اصرار نورزیدن به گناهان صغیره است. اما لازم نیست که حتی فکر و خیال گناه هم نداشته باشد.
نکتهی قابل ذکر اینکه مقام پایینتر از عصمت و بالاتر از عدالت، که ما از آن به عظمت تعبیر کردیم، عرض عریضی دارد. همانگونه که عصمت هم درجاتی دارد و انسان به هر مقدار که به خدا نزدیک گردد از ولایت تکوینی، برخوردار میشود و توان تصرف در کاینات را پیدا میکند؛ لذا است که همهی اولیای الاهی در یک رتبه بسر نمیبرند.
اما این بدان معنا نیست که هر کسی را یارای رسیدن و داشتن چنین مرتبهای باشد؛ زیرا آنچه محور و فاکتور سنجش در این حالت است، بهرهمندی از "نور" و دوری از "ظلمت" است. چه، این دو واژه در فرهنگ قرآن و اهلبیت(ع) منعکس کنندهی خوبها و خوبیها و حکایتگر بدها و بدیها در گسترهی معانی و مصادیق ناپیدا و تو در تویشان هستند.
از اینرو نام نهادن برخی به "عبد صالح" و "صاحب نور روح" و "بهرهمند از روح نورانی" در صلاحیت صاحب نور(خدا) و انوار محض پیامبران و ائمه معصومین(ع) است.
در نتیجه: مقام عظمت، فوق عدالت است؛ زیرا در عدالت، ترک گناه کبیره و عدم اصرار بر صغیره کافی است، اما عبادالله الصالحین از ورع و زهد بالایی برخوردارند که سراسر وجودشان را به نحو مطلق شایستهی لقب عبد صالح نموده است. شخص عظیم و جلیل، از نورانیت روحی خاصی برخوردار است؛ زیرا عقل کامل و روح بلندش وی را از هر چه ظلمات دارد به دور داشته و فقط بر محور اعمال و عبادات و صالحات گردش میکند.
این نورانیت مخصوص، محصول معرفت برتر، ایمان خالص، عمل صالح، طینت طاهر و در صدر همه، عنایت مخصوص ولی مطلق(خدا) و اولیای مطلق او (معصومین) است.
آن نور، تجسم تمام حقیقت افراد است. همچنانکه ظلمت نیز پشت پردهی واقعی برخی افراد میباشد.
عبادالله الصالحین با تمام خوبیها، واجد روح القدس نیستند و روح القدس روحی بزرگ و پاک است که فرشته نیست و همراه هیچیک از پیشینیان نبوده، مگر حضرت رسول الله(ص) و او است که امامان(ع) را پشتیبانی میکند.
جان کلام آنکه:
الف) هرچند برخی بسیار والایند، اما مرتبهای که دارند، به پای سایه برج ملکوتی "عصمت" هم نمیرسد. عصمت به اموری نیازمند و وابسته است که حد اعلای آن فقط در 14 معصوم (که درود خدا بر ایشان) یافت میشود. چرا و چگونه؟ با ما در ادامهی گفتار همراه باشید تا بیابید.
ب) شخصیتهایی؛ مانند حضرت اباالفضل، حضرت معصومه، حضرت زینب(س)، حضرت رقیه، حضرت ابوطالب، حضرت خدیجه، حضرت فاطمه بنت اسد(مادر بزرگوار امیرالمؤمنین)، حضرت علی اکبر و معدود اشخاصی از این نمونه، معصوم نیستند، اما همگی در مقام "عظمت" که جایگاه اولیای مخصوص خدا است، جای دارند.
شواهد عظمت مقام آن بزرگواران
عصمت، از راه دلیل و ادعای شخص معصوم ثابت میشود و اولیای برگزیدهای که در مقام عظمتاند هرگز چنین ادعایی نکرده و دلیلی هم که شاهد وجود روح قدسی عصمت در آنان باشد، در دست نیست، اما دلایلی چند بر عظمت هر یک از آنان دلالت دارد که برخی از آنرا یاد مینماییم:
حضرت ابوطالب(ع)
در حدیث آمده است: شخصی - به منظور طعنه زدن به حضرت امیرمؤمنان على(ع) و لکهدار کردن پدر ایشان - در بین جمعیت(که در اثر تبلیغات سوء دشمنان حضرت، تصور میکردند جناب ابوطالب(ع) غیر مسلمان بود) از آنحضرت میپرسد: . آیا پدرت در آتش جهنم در عذاب الاهی است؟! آنحضرت فرمود: به خداوندی که محمد را به پیامبری برگزید سوگند که پدرم هر گنهکاری را شفاعت میکند و خداوند نیز شفاعت او را میپذیرد. آیا ابوطالب پدر من در آتش جهنم عذاب میشود، در حالیکه فرزندش علی، تقسیم کنندهی جهنم و نعمتهای بهشتی است؟ قسم به خدا که نور پدر من در روز قیامت نور بقیهی مردم را خاموش میکند به جز نور پنج تن را (5 تن آل عبا)؛ زیرا نور پدرم از نور ما است و نور ما نیز دو هزار سال پیش از آفرینش آدم(ع) خلق شده است».[2]
حضرت خدیجه(س)
رسول خدا(ص) چنین از معراج خود گزارش کردند که موقع بازگشت از سفر آسمانی معراج، به جبرئیل گفتم: آیا کار و حاجتی داری؟ گفت: خواسته ام آن است که "أن تقرأ علی خدیجة من الله و منی السلام"؛ از طرف خدا و من، بر خدیجه سلام برسان.[3]
حضرت رسول اکرم(ص) در تفسیر آیهی " إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ"؛ بیگمان که خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزیده و انتخاب کرده است"، فرمود: "و (از دیگر برگزیدگان) علی، و حسن و حسین و حمزه و جعفر و فاطمه و خدیجهاند که بر عالمیان، سروری و گزیدگی دارند".[4] و معلوم است که سلام الاهی بر شخصی فرود میآید که سلم و تسلیم محض باشد.
حضرت فاطمه بنت أسد(مادر حضرت امیرالمؤمنین)
در روایت آمده است هنگام وفات فاطمه بنت أسد، رسول خدا(ص) اشک از دیده جاری کرد و سوگواری نمود. آنحضرت، پیکرش را در پیراهن مخصوص خود، کفن کرد و بر جنازهی فاطمه بنت اسد، نماز خواند و چهل تکبیر در نماز ایشان گفت و خود، پیکر را در قبر نهاد و آمادهی سفر آخرت کرد.".[5]
پیامبر(ص) در توصیف ایشان فرمود: او از بهترین مخلوقات خدا بود که پس از ابوطالب، نیکیها و خوبیهایی نسبت به من انجام میداد.[6]
در فرهنگ عقاید، کسی که دارای عصمت است، را "معصوم" گویند. معصوم کسی است که به لطف خدا از هرگونه آلودگی به گناه و کارهای زشت و ناشایست و پلید امتناع کند، آنهم نه به گونهی جبری، بلکه در حالیکه توان انجام آنها را داشته باشد. نیز از هرگونه اشتباه و خطایی به دور است. امام صادق(ع) در این خصوص میفرماید: "الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیم"؛[7] معصوم کسی است که توسط خدا از همهی گناهان حفظ میشود و خداوند در این باره فرمود: هر کس به حفظ الاهی بپیوندد، به یقین به راه راست هدایت شد.
گفتنی است که علم و عصمت رابطه نزدیکی با هم دارند. چندانکه منشأ اساسی عصمت، علم و معرفت است. انسان وقتی چیزی را به حقیقت و واقعیت درک کرد، دیگر به آثار و پیامدهای آن نیز واقف شده و خود به خود در ترک یا انجام آن، استوار خواهد ماند.
سر انحصار عصمت
چرا معصومین به چهارده نفر خاص، محدود شده و اشخاص دیگری معصوم نیستند؟
نکتهی اوّل
پاسخ را باید در نقش تعیین کنندهی اراده، حکمت و تقدیر خدا دانست. اینگونه که چنین گزینشی ارتباط کامل به خواست خدا و مصحلت الاهی دارد. اما این خواست و تقدیر، مبتنی بر حکمت و علتی است. آنچه از مجموع متون دینی به دست میآید آن است که وجود و حیات آدمی انحصار به این چند سال حیات مادی دنیایی نداشته و خلقت روح، بسی پیشتر از آفرینش جسم است؛ از اینرو تصمیمگیریها و انعکاسهای گذشتهی ما و نیز علم خدا به آینده هر یک از انسانها و اینکه کدام یک رهرواند و کدام رهزن! دست به دست هم داده و موجبات استحقاق نیل به برخی شرافتها و امتیازات؛ از جمله عصمت، علم، نبوت، امامت، وحی را فراهم ساخته است. جهت دریافت توضیحی فراتر و درخور، به این قسمت از متن دعای ندبه توجه فرمایید:
"اللهم لک الحمد علی ماجری به قضائک فی اولیائک.؛ خداوندا تو دربارهی اولیا و برگزیدگانت، تصمیم و ارادهای کردهای که ما در برابر آن خاشعانه، به ستایش و تسلیم میپردازیم. اولیای تو کسانی هستند که آنان را برای خودت و دین خودت، خالصشان گردانیدی. نشانهی این گزینش و برتری بخشیدن، آن است که نعمتهای ماندگار و با ارزشت که حد و مرزی ندارند و هرگز به کاهش و نیستی نمیگرایند را برایشان اختیار کردی. اما چنین برخورداری و بهرهمندی، ریشه در این علت دارد که تو با آنان(در عوالم پیشین) شرط کردی که در جای جای درجات این سرای سوختهی دنیا، زهدگرا بوده و در برابر ارزشها و درخششهای آن، چشم پوشی کنند. آنگاه آنان چنین شرطی را پذیرفتند و تو نیز میدانستی که مرد وفایند، در نتیجه قبولشان کردی و در نزد خود مقرب ساختی و (در ادامه) ذکر علیّ خود و ثنای جلی و فراگیرت را بر آنان عرضه کردی (تا آنجا که) ملائکهات را بر آنان نازل ساخته و با کرامت برخورداری از وحی، گرامیشان داشتی و از سفرهی علم مخصوص به خودت، به اینان بخشیدی و چنین کسانی را راهی به سوی خودت و وسیلهای به بهشت قرار دادی.".
با تدبر در فرازهای این دعا شریف، مییابیم که انسانها در عوالم پیشین، صحنهای از امتحان را فرارویشان مشاهده کردند که بر اساس آن، مسابقه قدر خود نیکو دانستن و عظمت خود و ارتباط با خدا را به دنیا نفروختن به همگان عرضه شد، اما در این میان فقط اندکی پذیرای آن شده و شرط توجه و التزام به چنین آزمونی را مراعات کردند و چون خداوند هم میدانست که فقط ایناناند که بر سر عهد خویش، وفادارانه پافشاری میکنند؛ از اینرو بهترین نعمتهایش را نثارشان کرد که از آن جمله است: تقرب، بهرهمندی از ذکر علیّ، ستایشگری، نزول فرشتگان بر آنان، برخورداری از وحی و دانش مخصوص، وسیلهای جهت نیل همگان به بهشت بودن، راه وصول به خدا گشتن و . .
اینگونه بود که برخی امام شدند و برخی پیامبر، و برخی حایز مقام عصمت و در هر مقام نیز سلسله مراتبی نهفته که سزاوار اهل آن مرتبه است. اما باید دانست که مرتبت پیامبر اسلام(ص) و خاندان طاهرینش از همگان و برگزیدگان، فراتر و برتر است. چرا؟ و چگونه؟ در این گفته امام رضا(ع) بیندیشید: "خدای عزیز و جلیل، ما را اینگونه تأیید نمود که روحی مقدس و مطهر همراهمان ساخته و آن روح، فرشته نیز هست و همراه هیچیک از پیشینیان نبود، مگر رسول خدا(ص) و چنین روحی با یکایک ما امامان است و او است که امامان را پشتیبانی و موفق میکند. او عمودی از نور است که بین ما و خدای عزیز و جلیل قرار دارد".[8]
نکتهی دوم
کمی یا فزونی آنچه خداوند مقدر فرموده، بسته به میزان واقعی نیازی است که به آن آفریده وجود دارد. همچنانکه وجود دو گوش و یک زبان و دو دست حکایت از کافی بودن همین مقدار دارد، وجود فقط چهارم معصوم در دین اسلام، بیانگر عدم نیاز امت و مخلوقات به بیش از چهارده معصوم(ع) است و چون به همین مقدار بسنده شد، اسباب و عوامل عصمت آفرین نیز در اختیار سایرین قرار نگرفت. و از جمله عوامل پدیدآورندهی عصمت، وجود "روح القدس" است که پیشتر بدان اشاره نمودیم. اینک توضیحی پیرامون آن:
شیعه معتقد است که خداوند متعال، بندگان برگزیدهاش را با روح القدس تأیید میکند که به وسیلهی آن از خطا و لغزش و غفلت محفوظ میشوند. امام صادق(ع) میفرمایند: "همانا رسول خدا(ص) به وسیلهی روح القدس مورد تأیید و تسدید و توفیق الاهی قرار میگرفت و با وجود آن هیچگاه در تدبیر امور مردم دچار خطا و لغزش نمیشد".[9]
علاوه بر این، در روایات ائمهی اطهار(ع) عصمت امام تنها به زمان امامت او اختصاص ندارد، بلکه پیش از امامت هم از عصمت الاهی برخوردار است. امام محمد باقر(ع) میفرماید: "ای جابر! ]امامان و پیامبران[ از زیر عرش گرفته تا زیر خاک را با روح القدس شناخته و به وسیلهی او است که به تمام آنها علم دارند".[10]
آنحضرت در حدیث دیگر میفرماید: "و روح القدس همیشه در امام ماندنی و ثابت است و امام با آن، همهی آنچه در شرق و غرب و خشکی و دریا است میبیند. شخصی سؤال کرد: فدایت شوم: آیا امام با دست خود میتواند مثلا چیزی را که در مکانی مثل بغداد است را بگیرد؟ حضرت فرمودند: آری! و بلکه میتواند هر چیزی را که زیر عرش خدا باشد تصرف نماید".[11]
این حدیث، حاکی از قدرت فوق العاده و تصرف امام در عالم آفرینش(تکوین) است که به اذن الاهی در اختیار او گذاشته شده است و از این معلوم میشود که علم با قدرت هم رابطه نزدیکی دارد.[12]
[1]. ایمان راسخ.
[2]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 229-230، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[3]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 279، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[4]. کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، محقق، مصحح، کاظم، محمد، ص 80، تهران، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة
پاسخ تفصیلی
الف. حقیقت روز و شب
روز به صورت معمول برای فعالیتهای مرتبط با زندگی دنیایی انسان بوده و شب، هنگام استراحت و آرامش بوده و برای آنانی که خواهانش هستند، فرصت خوبی برای خلوت با پروردگار متعال میباشد.
بنابراین، شب تنها براى خواب و آسایش نیست، بلکه فرصتى طلایى براى عروج مؤمنان به سوى کمال روحى و عقلى و پیوستن به پروردگار جهانیان است که از آن برنامهریزى سالمى براى آینده فراهم میآید، خواه آینده به ظاهر دور قیامت باشد، یا آینده نزدیک دنیا در فردا و پس فردا.
پرده شب، لباس و پوششى است بر اندام زمین! تمام موجودات زندهاى که در آن زیست میکنند، فعالیتهاى خستهکننده زندگى را به حکم اجبار تعطیل کرده و تاریکى که مایه س و آرامش و استراحت است بر همه چیز مسلط میشود، تا اندامهاى فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجدید نشاط کند، چرا که خواب آرام جز در تاریکى میسّر نیست.
از این گذشته؛ با فرو افتادن پرده شب، نور آفتاب برچیده میشود که اگر به طور مداوم بتابد تمام گیاهان و حیوانات را میسوزاند، و زمین جاى زندگى نخواهد بود! به همین دلیل قرآن مجید بر این مسئله تکیه کرده است: بگو: به من خبر دهید اگر خداوند "روز" را تا قیامت بر شما جاویدان کند، چه کسى غیر از خدا است که "شب" براى شما آورد تا در آن آرامش یابید؟!».[1] از رحمت او است که براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش یابید، و هم براى بهرهگیرى از فضل خدا تلاش کنید».[2]
در هر حال؛ آنچه در شب مهم است، همان آرامشى است که بر آن حکمفرما است، و طبعاً اعصاب و روح انسان را در آرامش فرو میبرد، و براى تلاش و کوشش فردا و فرداها آماده میسازد، و از این نظر نعمت بسیار مهمى است که شایسته است سوگند به آن یاد شود.[3]
تاریکى شب هر چند پرده سیاهى بر افق میکشد و بجز ظلمت و سیاهى چیزى به نظر نمیرسد و موجودات زنده که با نور سر و کار دارند از جنبش و فعالیت میایستند و همچون مردگان بیحرکت میافتند، اما در ضمیر دل آگاهان و اولیاى الهى چراغى روشن است که صفحه هستى را روشن میکند و آنچه را که با نور حسى نمیتوان مشاهده کرد، با نور معرفت و روشنى باطن میبینند، گویى که اشعهاى مافوق نور از دل نورانى آنان تابیده و از همه اجسام و حواس عبور میکند و ماوراء طبیعت و حس را نشان میدهد. این نور، برخاسته از عبادت شب زندهداریها و مناجاتهاى عاشقانه و خالصانه و بالأخره پیوند محکمى است که با کمال مطلق و جمیل على الاطلاق پیدا میکنند و هر لحظه نورى و معرفتى افاضه میشود.
هر دمش با من دلسوخته لطفى دگر است این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
هیچکس نمیداند که از براى آنان چه چیزى دور از درک و دید دیگران نگهدارى شده است، چیزى که باعث روشنى دیدهها است»؛[4] این آیه درباره کسانى است که پهلو از بستر برمیدارند و با پروردگار خود به راز و نیازند[5]».[6]
امام حسن عسکرى(ع) نیز در اینباره میفرماید: رسیدن به خدا (لقاء) سفرى است که جز با مرکب راهوار شب بهدست نمیآید».[7]
قابل توجه اینکه در قرآن مجید به شب» هفتبار سوگند یاد شده است! و میدانیم سوگند به امور مهم یاد میشود، این خود نشانه اهمیت پرده تاریکی شب است.
در جایی دیگر خداوند به شب قسم میخورد: و اللیل اذا سجی»؛ سجى» از ماده سجو» (بر وزن سرد، و بر وزن غلو) در اصل به معناى س و آرامش» است، و به معناى پوشاندن» و تاریک شدن» نیز آمده است، ولى در اینجا ناظر به همان معناى اصلى س و آرامش است، به همین جهت شبهایى که باد نمیوزد لیلة ساجیة» (شب آرام) میگویند و به دریاى خالى از طوفان و امواج خروشان بحر ساج» (دریاى آرام) گفته میشود.[8]
سحرگاهان بهترین وقت براى راز و نیاز به درگاه محبوب، و عبادت و خودسازى و تربیت نفوس است، همانگونه که قرآن مجید در توصیف پرهیزگاران میگوید: آنها در سحرگاهان استغفار میکنند».[9]
روشنایى روز نیز خود نعمتى است بینظیر، جنبوجوش و حرکت میآفریند، انسان را براى کار و تلاش آماده میسازد، گیاهان را در پرتو نور خود میرویاند، و حیوانات در پرتو آن رشد میکنند.
آمد و شد شب و روز و نظام دقیق تغییرات تدریجى آنها یکى از آیات خلقت و نشانههاى خدا است، بهعلاوه؛ سرچشمه پیدایش یک تقویم طبیعى براى نظامبندى زمانى زندگى انسانها محسوب میشود.[10]
خداوند در سوره مدّثر پیامبر اکرم(ص) را به عبادت شبانه امر میکند و میفرماید: شب را جز کمى بپا خیز! نیمى از شب را یا کمى از آن کم کن یا بر نصف بیفزا و قرآن را با تأمّل و دقّت و در نهایت روشنى و فصاحت تلاوت کن. مسلّماً برنامه [عبادت] شبانه پابرجاتر و با استقامتتر است و تو در روز تلاش مستمر و طولانى خواهى داشت».[11]
عبادت در شب، مخصوصاً در سحرگاهان و نزدیک طلوع فجر، اثر فوق العاده در صفاى روح، و تهذیب نفوس، و تربیت معنوى انسان، و پاکى قلب و بیدارى دل و تقویت ایمان و اراده، و تحکیم پایههاى تقوا در دل و جان انسان دارد که حتى با یک مرتبه آزمایش انسان آثار آنرا به روشنى در خود احساس میکند.[12]
ب. تأثیر نیایش در دل شب
آیات سوره مزمل به بحث پیرامون عبادت شبانه، و آموزشهاى معنوى در پرتو تلاوت قرآن در دل شب، ادامه میدهد، و در حقیقت به منزله بیان دلیلى است براى آنچه در آیات قبل آمده است؛ لذا میفرماید: این دستور عبادت و تلاوت شبانه برای آن است که برنامه [عبادت و تعلیم] شب پابرجاتر و با استقامتتر است».[13]
این آیه از آیاتى است که با تعبیرات پرمحتوایش رساترین سخن را درباره عبادت شبانه» و نیایش سحرگاهان، و راز و نیاز با محبوب، در ساعاتى که اسباب فراغت خاطر از هر زمان فراهمتر است، و همچنین تأثیر آن در تهذیب نفس، و پرورش روح و جان انسانى، بیان کرده است، و نشان میدهد که روح آدمى در آن ساعات آمادگى خاصى براى نیایش و مناجات و ذکر و فکر دارد.
[1]. قصص، 72.
[2]. قصص، 73.
[3]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 27، ص 97، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374 ش.
[4]. سجده، 17.
[5]. سجده، 16.
[6]. فهرى، سید احمد، ترجمه شرح دعاى سحر، ص 13 - 14، انتشارات تربت، چاپ اول، 1376ش.
[7]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 75، ص 380، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
[8]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 371، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[9]. ذاریات، .
[10]. تفسیر نمونه، ج 26، ص 22 – 23.
[11]. مزمل، 2 - 6.
[12]. تفسیر نمونه، ج 25، ص 173.
[13]. مزمل، 6.
آیات مرتبط
سوره البقرة (164) : إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ
سوره البقرة (274) : الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ
سوره آل عمران (27) : تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ ۖ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ ۖ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ
سوره آل عمران (190) : إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ
سوره الأنعام (13) : وَلَهُ مَا سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ ۚ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
سوره الأنعام (60) : وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَىٰ أَجَلٌ مُسَمًّى ۖ ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
سوره الأعراف (54) : إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ
سوره یونس (6) : إِنَّ فِی اخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ
سوره یونس (67) : هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ
سوره الرعد (3) : وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا ۖ وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ ۖ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
سوره إبراهیم (33) : وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ ۖ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ
سوره النحل (12) : وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ ۗ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ
سوره الإسراء (12) : وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ ۖ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ ۚ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلًا
سوره طه (130) : فَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا ۖ وَمِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَىٰ
سوره الأنبیاء (20) : یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ
سوره الأنبیاء (33) : وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
سوره الأنبیاء (42) : قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَٰنِ ۗ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ
سوره الحج (61) : ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ
سوره المؤمنون (80) : وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
سوره النور (44) : یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصَارِ
سوره الفرقان (47) : وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا
سوره الفرقان (62) : وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا
سوره النمل (86) : أَلَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
سوره القصص (71) : قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَدًا إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلَٰهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیَاءٍ ۖ أَفَلَا تَسْمَعُونَ
سوره القصص (72) : قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلَٰهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ ۖ أَفَلَا تُبْصِرُونَ
سوره القصص (73) : وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
سوره الروم (23) : وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ
سوره لقمان (29) : أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ
سوره سبأ () : وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ ۖ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا آمِنِینَ
سوره سبأ (33) : وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا ۚ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا ۚ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
سوره فاطر (13) : یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى ۚ ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ ۚ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ
سوره یس (37) : وَآیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ
سوره یس (40) : لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
سوره الصافات (138) : وَبِاللَّیْلِ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
سوره امر (5) : خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۖ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهَارِ وَیُکَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّیْلِ ۖ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى ۗ أَلَا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ
سوره غافر (61) : اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا ۚ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ
سوره فصلت (37) : وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ۚ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ
سوره فصلت (38) : فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ
سوره الجاثیة (5) : وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ
سوره الحدید (6) : یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ ۚ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
سوره نوح (5) : قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَنَهَارًا
سوره المزمل (20) : إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ ۚ وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا اَّکَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
سوره النازعات (29) : وَأَغْطَشَ لَیْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا
سوره الشمس (3) : وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا
سوره الشمس (4) : وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا
سوره اللیل (1) : وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَىٰ
سوره اللیل (2) : وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ
مقدمه
همواره کسانی که به محضر اولیاءِ الهی، به خصوص رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام مشرف می شدند، از ایشان تقاضای پند واندرز یا نصیحتی می کردند تا در سایۀ نورانیت آن بزرگواران و مضامین عالیۀ کلامشان، قدم به قدم، وادی سلوک و تعالی را طی کرده و از رحمت خاصۀ الهی بهره مند گردند
نیازهای انسان به پند واندرز
پند و اندرز در زندگی انسان بسیار اهمیت دارد؛ چنانچه امام جواد علیه السلام در اهمیت این امر، می فرماید: الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُه؛ (1) مؤمن، به توفیق از طرف خداوند و پندگویی از طرف خودش و پذیرش از هر کسی که به وی اندرز دهد، نیازمند است.»
امام جواد علیه السلام در این روایت سه نکته مهم در سیر اخلاقی را بیان می فرماید:
1. توفیق الهی؛ 2. پندگویی از جانب خویش؛ 3. قبول کردن از کسی که او را نصیحت می کند.
امام باقر علیه السلام نیز در اهمیت پند دادن مؤمن به نفس خود می فرماید: وَ قَالَ علیه السلام مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظاً فَإِنَّ مَوَاعِظَ النَّاسِ لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُ شَیْئاً؛ (2) هر کسی که خداوند برای او از خویش پنددهنده ای قرار ندهد، پندهای مردم او را از چیز دیگری بی نیاز نمی کند.»
پس با توجه به این روایت یکی از شرایط پندپذیری از دیگران آن است که ابتدا مؤمن خود، پنددهندۀ نفس خویش باشد؛ یعنی در واقع مؤمن بیدار بوده و قبل از اینکه دیگران عیوب و بدیها او را ببینند، به عیوب خوب واقف باشد.
ابن سینا نیز در کتاب اشارات وعظ مقامات العارفین، وقتی سعی در برهانی کردن عرفان دارد، بیان می کند که پندواندرزی که از واعظ پاک و البته همراه با بلاغت ارائه گردد، می تواند نقش مؤثری در تابع ساختن نفس اماره برای نفس مطمئنه داشته باشد. (3)
از آنچه ذکر شد اهمیت پند و اندرز در سیر اخلاقی و عرفانی بیشتر روشن می گردد.
وصیت اخلاقی امام جواد علیه السلام
پس از این مقدمه، به شرح یکی از وصایای نورانی امام جواد علیه السلام در حد بضاعت پرداخته می شود.
قَالَ لِلْجَوَادِ علیه السلام رَجُلٌ: أَوْصِنِی قَالَ علیه السلام، وَ تَقْبَلُ؟ قَالَ؛ نَعَمْ قَالَ علیه السلام؛ تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ الْهَوَى وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ؛ (4) مردی به حضرت جواد علیه السلام عرض کرد: مرا سفارشی بفرمایید. امام علیه السلام فرمود: می پذیری؟ گفت: آری. فرمود: تکیه بر صبر کن و به فقرا در آویز و شهوات را رها کن و مخالفت با هوای نفس نما و بدان که تو از دید خداوند مخفی نیستی، دقت کن چگونه باید باشی.»
در این کلام نورانی امام جواد علیه السلام، پنج(5) مطلب اصول اخلاقی، مطرح گشته که هر کدام از آنها ترجمه و تفسیر می شوند:
1. صبر
لحظه لحظۀ سلوک اخلاقی مؤمن، در بستر صبر شکل می گیرد؛ به طوری که وی به هر اندازه از مقام صبر دور باشد، افعال وی نیز ناقص تر می گردد؛ و از این روی امام جواد علیه السلام فرمودند: تَوَسَّدِ الصَّبْرَ؛ صبر را بالش خود قرار بده.» این تشبیه از آن رو است که چون آرامش و قرار جسمی انسان، با تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیازمند به تکیه گاهی چون صبر است.
وقتی از رسول خدا صلی الله علیه وآله سؤال می شود: ایمان چیست؟ ایشان می فرمایند: الصَّبرُ.» (5)
زیباتر آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام راه رسیدن به لقای الهی را نیز صبر می داند؛ آنجا که می فرمایند: مَن صَبَرَ عَلَی اللهِ وَصَلَ إِلَیهِ؛ (6) هر که برای (وصال به) خدا صبر کند، به او می رسد.»
پس حقیقت آن است که صبر با هر نوعش (صبر بر گناه و معصیت یا صبر بر مصیبت) بهترین بستری است که می تواند خواستگاه رشد جوانه های ایمان باشد.
2. فقر
از اموری که باعث تضییع عزّت برخی مؤمنان ضعیف الایمان می شود و یا در سلوک اخلاقی آنها خلل ایجاد می کند، فقر و مشکلات مادی است.
در نتیجه آن امام همام علیه السلام فرمودند: اعْتَنِقِ الْفَقْرَ؛ (ای مؤمن!) فقر را در آغوش بگیر.»
به بیان دیگر اگر فقر و تنگدستی، تحمّل شود؛ اولاً، عزّت مندی مؤمن را به همراه دارد و ثانیاً، مانع رشد اخلاقی و تکامل سالک نمی شود.
بر اساس حکمت و معارف توحیدی برخاسته از مکتب اهل بیت علیهم السلام، این بند از روایت را به مفهوم دیگری نیز می توان تفسیر نمود؛ و آن اینکه انسان سالک اِلی الله، فقیر بالذّات» است، در مقابل خداوند متعال که غنی بالذات» است؛ و بر این اساس، خود را نیازمند و محتاج دانسته و بسیاری از خودسریها و خودبینیهای او از بین می رود. بیان نورانی امام الموحّدین و المتّقین حضرت علی علیه السلام در مسجد کوفه بیان گر همین مطلب است که می فرماید: مَولایَ یا مُولای! اَنتَ الغَنِیُّ وَ اَنَا الفَقِیرُ وَ هَل یَرحَمُ الفَقِیرَ اِلَّا الغَنِیُّ؛ (7)مولای من ای مولای من! تو بی نیازی و من فقیرم و آیا ترحم می کند بر فقیر به جز کسی که بی نیاز است.»
3. دوری از شهوات
یکی از اصول مهم در راه کسب اخلاقیات، عدم دخالت شهوات در افعال و کردار فرد می باشد؛ زیر خواسته های ، رنگ و بوی منیت و انانیّت دارد و انسان را از کسب معارف حقّه الهی دور می سازد؛ حال آنکه امنیت مؤمن، قدم نهادن در حریم الهی است؛ لذا امام جواد علیه السلام در ادامۀ وصیت خویش فرمودند:
ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ؛ شهوات را به دور انداز و رها کن.» یعنی محور و اساس فعالیتهای مؤمن، خواسته های الهی است، نه امیال نفسانی.
4. مخالفت با هوای نفس
سخت ترین وادی، در مسیر کسب فضائل اخلاقی مخالفت و مبارزه با هوای نفس است، در همین راستا و برای تبیّن بیش تر آن، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله، مبارزه با هواهای نفسانی را جهاد اکبر» نامیده است (8). اهمیت این مسئله بدان حد بوده که آن حضرت به همین مقدار کفایت نکرده و برای تبیین بیشتر آن فرموده اند:
أَعْدَی عَدُوَّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ؛ (9) دشمن ترین دشمنانت، نفس تو است که در بین دو پهلوی تو قرار دارد.»
از اینرو، یکی دیگر از اصولی که امام جواد علیه السلام در وصیت اخلاقی خویش بیان نمودند این کلام نورانی است که: خَالِفِ الْهَوَى؛ با هوای نفس مخالفت کن.»
رسول الله صلی الله علیه وآله در کلام نورانی دیگری، از مبارزه با نفس به عنوان برترین جهاد یاد می کنند و می فرمایند: اَفْضَلُ الْجِهَادِ أَنْ تُجَاهِدَ نَفْسَکَ وَ هَوَاکَ فِی ذَاتِ اللهِ تَعَالَی؛ (10) برترین جهاد این است که به خاطر خدای تعالی با نفس و هوای نفسانیت مبارزه کنی.» به تعبیر دیگر، باید اولین کار و آخرین کار مؤمن، جهاد با نفس باشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام در این رابطه می فرمایند: اَوَّل مَا تَنْکِرُونَ مِنَ الْجِهَادِ، جِهَادُ أَنْفُسِکُمْ آخِرَ مَا تَفْقِدُونَ مُجَاهَدَةُ أَهْوَائِکُمْ وَ طَاعَةُ اُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ؛ (11) نخستین جهادی که آن را ناخوش می دارید، جهاد با نفسهایتان، و آخرین چیزی که گُم می کنید، مبارزه با خواهشهایتان و اطاعت از اولی الأمرتان است.»
پس مخالفت با هوای نفس و صد البته رها نمودن شهوات، راه را برای وصال و لقای الهی هموار می سازد.
5. حضور در محضر الهی:
آنچه بیشتر از همه برای سالک اهمیت داشته و در تمامی لحظات نباید از آن غافل باشد، دقت در این امر است که بداند، همیشه در محضر الهی به سر می برد، و در مَنظر مرعای او است.
امام جواد علیه السلام فرمودند: اِعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ؛ بدان که در برابر دیدۀ خدایی و متوجه باش که چگونه ای.»
گفتار نورانی ای که از حضرت امام خمینی رحمة الله به یادگار مانده است نیز، احتمالاً برداشتی از این روایت امام جواد علیه السلام بوده است که فرمودند: عالَم محضر خدا است، در محضر خدا معصیت نکنید.»
بر اساس این بخش از گفتار نورانی امام جواد علیه السلام، می توان نتیجه گرفت که یکی از عوامل گناه، می تواند غفلت از حضور در محضر الهی باشد.
سالک باید از دستوری که اهل سلوک، از آن با عنوان مراقبه» یاد می کنند و آن را مایۀ سعادت و رکن عمدۀ سیر و سلوک می خوانند، کمک بگیرد و در هر لحظه و در هر جایی و در هر حالی که هست، همواره خود را در محضر الهی بداند تا بدین ترتیب غفلت را که زمینه ساز گناهان و تخلّفات است، از وجود خویش دور سازد.
امام صادق علیه السلام به اسحاق بن عمّار فرمودند:
یَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ فَإِنْ کُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یَرَاکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیْکَ؛ (12) ای اسحاق! به گونه ای از خدا بترس که گویا او را می بینی؛ هر چند تو او را نمی بینی، ولی او تو را می بیند، و اگر معتقد باشی که او تو را نمی بیند، بی شک به او کفر ورزیده ای، و اگر بدانی که او تو را می بیند و آن گاه در حضور او معصیت کنی، بی تردید او را از بی ارزش ترین بینندگان قرار داده ای»
پی نوشت :
1) تحف العقول، ابن شعبه حرانی، تصحیح استاد علی اکبر غفاری، ترجمه آیت الله کمره ای، جامعه مدرسین، قم، چاپ2، 1404ق، ص457.
2) تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص 302.
3) شرح الاشارات والتنبیهات، خواجه نصیرالدین طوسی، تحقیق استاد حسن زاده آملی، بوستان کتاب، قم، چ اول، 1383، چ 2، ص 1054.
4) بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، داراحیاءالتراث، بیروت، 1403 ق، ج 75، ص358.
5) میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، 1379، چ دوم، 690، ص 2958.
6) بحارالانوار، ج 71، ص 90.
7) مفاتیح الجنان، اعمال مسجد بزرگ کوفه، مناجات حضرت امیرالمؤمنین، چ نبوغ، ص707.
8) جامع الصغیر، جلال الدین سیوطی، تصحیح احمد سعد علی، قاهره، 1373 ق، چ 4، ج 2، ص 85.
9) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 68، ص 64.
10) میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 2، ص854.
11) همان، ج 2، ص 851- 850.
12) اصول کافی، کلینی، تصحیح استاد حسن زاده آملی، مکتبةالاسلامیه، تهران، 1388 ق، ج 2، ص 55.
13) الهی نامه، علامه حسن زاده آملی، چ اول، بوستان کتاب، ص 4 و 3.
قال الامام الباقر (علیه السلام): ثلاث لم یجعل اللهُ لِأحَد فیهِنَّ رُخْضهً : أداءُ الاْمانَهِ إلَى الْبِرِّ وَالْفاجِرِ، وَالْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبِّرِ وَالْفاجِرِ، وَبِرُّ الْوالِدَیْنِ بِرَّیْنِ کانا اَوْ فاجِرَیْنِ[1]
امام باقر (ع) فرمودند: خداوند سبحان در سه چیز رخصت قرار نداده است:
1.امانت را سالم تحویل صاحبش دادن، خواه آن که صاحبش آدم خوبى باشد یا بد.
2.وفاى به عهد نسبت به هر شخصى ، خوب باشد یا بد.
3. به والدین احسان و نیکی کن، هر دو خوب باشد یا هر دو بد.
1.امانت:
1.فرزندان امانت است در دستتان شما، از امانت الهی خوب مواظبت کنید.
2.مال امانت الهی است از امانت الهی خوب استفاده کن در راه حلال هزینه کن.
3. این زمینها و این وسایل زندگی امنت الهی هستند از این امانت الهی خوب استفاده کنید، و در راه هزینه کنید.
داستان زیبای امانت داری
روزی مردی قصد سفر کرد،پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد.پس به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت:به مسافرت می روم،می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم.
قاضی گفت: اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار پس مرد همین کار را کرد.
وقتی از سفر برگشت،نزد قاضی رفت و امانت را از خواست.قاضی به او گفت:من تو را نمی شناسم.
مرد غمگین شد و به سوی حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد،پس حاکم گفت:فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر.
در روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد،حاکم به او گفت:من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جزء امانتداری ندیده ام.
در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت:ای قاضی من نزد تو امانتی دارم.پولم را نزد تو گذاشته ام.قاضی گفت:این کلید صندوق است.پولت را بردار و برو.
بعد دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند.پس حاکم گفت:
ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتیم مگر با دادن کشوری به تو!
حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیریم.
سپس دستور به برکناری آن داد.
پیامبر می فرماید:
به زیادی نماز،روزه و حجشان نگاه نکنید به راستی سخن و دادن امانتشان نگاه کنید
امانت در فرهنگ لغت، دارای معانی مختلفی است; پاس داری، حفاظت، امـنـیـت، امـان، مـواظبت، مراقبت، رازداری، نگه داری،
امام صادق علیه السلام :
اُنظُر ما بَلَغَ بِهِ عَلىٌّ علیه السلام عِندَ رَسولِ اللّه صلى الله علیه و آله فَاَمهُ فَإِنَّ عَلیّا علیه السلام إِنَّما بَلَغَ ما بَلَغَ بِهِ عِندَ رَسولِ اللّه صلى الله علیه و آله بِصِدقِ الحَدیثِ و َأَداءِ الامانَةِ؛
بنگر على علیه السلام با چه چیز آن مَقام را نزد پیامبر خدا صلى الله علیه و آله پیدا کرد همان را پیروى کن. همانا على علیه السلام آن مقام را نزد پیامبر خدا صلى الله علیه و آله با راستگویى و امانتدارى بدست آورد.
شخص امانتدار زمان امام سجاد(ع) و سه نمره منفی
آیتالله شیخ علیاکبر نهاوندی در خزینه الجواهر فی زینه المنابر این داستان درباره امانتداری را نقل میکند:
در زمان امام سجاد(علیهالسلام) شخصی موثق در مدینه زندگی میکرد که در امانتداری مورد اعتماد همه بود.
شخصی اموال زیادی داشت و میخواست به مکه برود، همۀ اموالش را بستهبندی کرد و به او تحویل داد. وقتی برگشت، بعد از دیدوبازدیدها به سراغ آن مرد رفت، پسرش دم در آمد، گفت: پدرتان هستند؟ پسر گفت: خداوند رحمتشان کند!
مرد به فکر فرو رفت، پسر گفت: چه شده؟ گفت: من اموال زیادی به او سپرده بودم، پسر گفت: مشکلی نیست، پدرم تمام اموال امانتی را در انباری قرار داده، رسید یا نشانه اموالت را بده تا بیاورم! مرد نشانه اموال را گفت و پسر به انبار رفت و لحظاتی بعد برگشت و گفت: مالی با این مشخصات وجود ندارد!
مرد گفت: پدر شما سابقه خیانت هم داشته؟ پسر: شما اولین نفری هستی که این حرف را میزنی، تابهحال همه اموالشان را پس گرفتهاند. مرد اجازه گرفت و خودش وارد انبار شد، اما اثری از اموالش ندید.
آمد خدمت حضرن زینالعابدین و عرض کرد: آقا بیچاره شدم، تمام زندگیام نیست شد و جریان را تعریف کرد.
حضرت فرمودند: به مکه برو و سه روز روزه بگیر، اذان مغرب روز سوم کنار چاه زمزم بایست و او را صدا کن، او الآن در برزخ است، اگر او را آوردند از خودش بپرس.
آن مرد هم به مکه رفت و سه روز روزه گرفت و روز سوم کنار چاه رفت و صدا زد، خبری نشد! سه روز دیگر روزه گرفت و مغرب روز ششم کنار چاه زمزم ایستاد و او را صدا زد، ناگهان دید شخصی سیاه به سمت او میآید! درحالیکه به دستش زنجیری بسته شده و آنطرف زنجیر به حیوانی شبیه میمون سیاه بسته شده! نزدیک آمد او را شناخت، فهمید که همان فرد موثق است!
پرسید: فلانی تو هستی؟ گفت: بله، پرسید: چرا به این حال و روز افتادی؟ تو که انسان مؤمنی بودی! گفت:
در نامه عمل من، سه نمره منفی وجود داشت:
1.از زکاتهایی که بر عهده من بود، یک درهم را به مستحقش نرساندم، تحقیقنکرده به فقیری دادم؛
2.اقوامی سمت خراسان داشتم که به آنها سر نمیزدم؛
3.یک همسایهای داشتیم که از علما و اصحاب ائمه بود، یک روز از خانه بیرون آمدم از کنارش سریع رد شدم و به او اعتنایی نکردم.
حالا تو با من چکار داشتی؟ گفت: آمدم تا از اموالم از تو بپرسم. پاسخ داد: آری، چون اموال تو زیاد بود، آنها را در فلانجا زیر زمین دفن کردم و زمین را پوشاندم، و یادم رفت که به کسی بگویم و اجلم رسید. این را گفت و غیب شد.
به پاس امانتداری او اولین کاری که کردم، بهجای آن یک درهم، ده درهم از طرف او به فقیر صدقه دادم! سپس سراغ آن عالم رفتم و از او برایش حلالیت طلبیدم. سپس خودم به خراسان رفتم و اقوامش را پیدا کردم و قصه را گفتم و از آنها نیز حلالیت گرفتم! پس در همان خراسان خوابش را دیدم که در جایی مرفّه و باصفا بود و گفت: خدا به تو جزای خیر بدهد، امروز نجاتم دادی.
2.وفای به عهد:
الف) داستان وفای به عهد:
سه برادر نزد امام علی علیه السلام آمدند و گفتند: میخواهیم این مرد را که پدرمان را کشته قصاص کنی.
امام علی (ع) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و . هستم.
یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد، پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد،
و من همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان ضربه زدم و او مرد.
امام علی علیه السلام فرمودند: بر تو حد را اجرا میکنم.
آن مرد گفت: سه روز به من مهلت دهید. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی بجا گذاشته
پس اگر مرا بکشید آن گنج تباه میشود، و به این ترتیب برادرم هم بعد از من تباه خواهد شد.
امیرالمومنین (ع) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را میکند؟
مرد به مردم نگاه کرد و گفت: این مرد.
امیرالمومنین (ع) فرمودند: ای اباذر! آیا این مرد را ضمانت میکنی؟
ابوذر عرض کرد: بله. امیرالمومنین
فرمود: تو او را نمیشناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا میکنم!
ابوذر عرض کرد: من ضمانتش میکنم یا امیرالمومنین.
آن مرد رفت . و زمان به سرعت سپری شد. روز اول و دوم و سوم .
و همه مردم نگران اباذر بودند که بر او حد اجرا نشود.
اندکی قبل از اذان مغرب آن مرد آمد.و در حالیکه خیلی خسته بود،
مقابل امیرالمومنین قرار گرفت و عرض کرد:
گنج را به برادرم دادم و اکنون تحت فرمان شما هستم
تا بر من حد را جاری کنی.
امام علی (ع) فرمودند:
چه چیزی باعث شد برگردی درحالیکه میتوانستی فرار کنی؟
آن مرد گفت: ترسیدم که بگویند "وفای به عهد" از بین مردم رفت.
امیرالمونین از اباذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟
ابوذر گفت: ترسیدم که بگویند "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم رفت.
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: چرا؟
گفتند: میترسیم که بگویند "بخشش و گذشت" از بین مردم رفت.
و اما من این پیام را برای شما در اینجا آوردم تا نگویند "دعوت به خیر" از میان مردم رفت.
ب) داستانی کوتاه درباره ی وفای به عهد
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.از او پرسید:((آیا سردت نیست؟)) نگهبان پیر گفت:((چرا ای پادشاه ولی لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.پادشاه گفت:((من الآن داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا برایت بیاورند.))
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد.اما پادشاه به محض ورود به قصر وعده اش را فراموش کرد.صبح روز بعد جسد سرمازده ی پیرمرد را درحوالی قصر پیدا کردند؛درحالیکه در کنارش با خطی ناخوانا نوشته شده بود:((ای پادشاه من هرشب با این لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده ی لباس گرم تو مرا از پای درآورد.))
3. به والدین احسان و نیکی کن:
نگاه رحمت به والدین، پاداش حج مقبود دارد. رضایت آن دو، رضای الهی است و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر شخص را طولانی می کند و سبب می شود که فرزندان او هم به وی احسان کنند.
مردی مادرش را به دوش گرفته بود و طواف می داد و پیامبر را در همان حالت دید. پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّی حق یکی از ناله های زمان زایمان را ادا نکردی.
از پیامبر اکرم (ص) سؤال شد: پس از مرگ پدر و مادر هم می توان به ایشان احسان کرد؟ فرمود: آری، از راه نماز خواندن برای آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهداتشان و پرداخت بدهی هایشان و احترام به دوستانشان.
مردی از پدرش نزد پیامبر (ص) شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود. پدر پیر گفت: روزی من قوی و پول دار شده و به من کمک نمی کند. رسول خدا گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنی نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به فرزند فرمود: انت و مالک لأبیک» تو و دارایی ات از آن پدرت هستید.
وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریما»[2]
و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هر گاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو
امام هفتم (علیه السلام) فرمود: مردى به رسول خدا عرضه داشت حق پدر را برایم بگو.
حضرت فرمود:لایُسَمّیهِ بِاسْمِهِ وَلایَمْشى بَیْنَ یَدَیْهِ، وَلایَجْلِسُ قَبْلَهُ، وَلایَسْتَسِبُّ لَهُ.
او را بنام نخواند، جلوتر از او راه نرود، قبل از او ننشیند، و عامل فحش به او نگردد.
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: بر عهده فرزندان نسبت به پدر و مادر سه چیز واجب است: از آنان در همه حال تشکر کنند، در غیر معصیت خدا امر و نهى آنان را بپذیرند، و در پنهان و آشکار خیرخواه آنان باشند.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: به عاق گفته مىشود:
اعْمَلْ ما شِئْتَ فَانّى لا اغْفِرُ لَکَ.
هر چه مىخواهى بکن، که من تو را نمىبخشم.
[1]. وسائل الشّیعه: ج 21، ص 490، ح 3.
[2]. سوره اسراء، آیه 23.
*نام: علی
*لقب: هادی، نقی.
*کنیه: ابوالحسن.
* نام پدر: محمد ( حضرت امام جواد(ع)).
*نام مادر: سمانه» کنیزی با فضیلت و تقوا بود.
*تاریخ تولد: 15 ذی الحجه سال 212 ه ق
*محل تولد: مدینه منوره، محلی بنام صریا» به دنیا آمد.
*در سن 8 سالگی به امامت رسید.
*مدت عمر شریف: 41سال و چند ماه.
*مدت امامت: 33سال.
*تعداد فرزندان:4پسر و 1دختر.
*تاریخ شهادت:3ماه رجب سال 254هجری.
*علت و نحوه شهادت: طعام زهرآلود.
*نام قاتل: متوکل عباسی.
*محل دفن: سامرّاء.
وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلَوِیَّةَ وَ أَبِی اَلْعَبَّاسِ أَحْمَدَ بْنِ اَلنَّصْرِ : کَانَ بِأَصْبَهَانَ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ: عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ ، وَ کَانَ شِیعِیّاً ، قِیلَ: مَا اَلسَّبَبُ فِیهِ؟ قَالَ: شَاهَدْتُ مَا أَوْجَبَ ذَلِکَ، أَخْرَجَنِی أَهْلُ أَصْبَهَانَ مَعَهُمْ إِلَى بَابِ اَلْمُتَوَکِّلِ مُتَظَلِّمِینَ، فَکُنَّا بِبَابِهِ إِذْ خَرَجَ اَلْأَمْرُ بِإِحْضَارِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لِلْقَتْلِ، قُلْتُ: لاَ أَبْرَحُ حَتَّى أَنْظُرَ إِلَیْهِ، فَأَقْبَلَ عَلَى فَرَسٍ وَ اَلنَّاسُ صَفَّانِ، فَلَمَّا رَأَیْتُهُ وَقَعَ حُبُّهُ فِی قَلْبِی، فَدَعَوْتُ اَللَّهَ فِی قَلْبِی أَنْ یَدْفَعَ عَنْهُ شَرَّ اَلْمُتَوَکِّلِ ، وَ هُوَ یَنْظُرُ إِلَى عُرْفِ دَابَّتِهِ لاَ یَنْظُرُ یَمْنَةً وَ لاَ یَسْرَةً، فَلَمَّا صَارَ إِلَیَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ وَ قَالَ: اِسْتَجَابَ اَللَّهُ دُعَاءَکَ، وَ طَوَّلَ عُمُرَکَ، وَ کَثَّرَ مَالَکَ وَ وُلْدَکَ»، فَارْتَعَدْتُ وَ غُشِیَ عَلَیَّ، فَدَخَلَ عَلَى اَلْمُتَوَکِّلِ وَ اِنْصَرَفَ فِی اَلْحَالِ سَالِماً، فَرُزِقْتُ مِنَ اَلْأَوْلاَدِ عَشَرَةً، وَ مِنَ اَلْمَالِ أُلُوفاً أُلُوفاً، وَ قَدْ بَلَغْتُ نَیِّفاً وَ سَبْعِینَ .[1]
گروهى از مردم اصفهان، از جمله ابو العباس احمد بن نصر و ابو جعفر محمّد بن عَلویه نقل کردند که: در اصفهان مردى بود شیعه، به نام عبد الرحمان. از او پرسیدند: چه شد که از میان همه مردم فقط به امامت على النقى معتقد شدى و نه جز او؟ گفت: چیزى دیدم که باعث این کار شد. من مردى فقیر و در عین حال حرّاف و با جرأت بودم. در یکى از سالها، اهالى اصفهان مرا با عدّه اى دیگر براى دادخواهى به دربار خلیفه فرستادند. روزى در حضور خلیفه بودیم که دستور احضار على بن محمّد بن الرضا صادر شد. به یکى از حاضران گفتم: این مردى که دستور احضارش را صادر کرد کیست ؟ گفته شد:او مردى علوى است که رافضیان به امامت او اعتقاد دارند. سپس گفت: حدس میزنیم که متوکّل او را احضار کرده تا بکشد. گفتم: از این جا تکان نمیخورم تا ببینم این مرد چگونه مردى است. وى، در حالى که سوار بر اسبى بود آمد. مردم در سمت راست و چپ مسیر صف کشیده بودند و به او نگاه مىکردند. چون او را دیدم ایستادم و به ایشان نگاه کردم. محبتش در دلم افتاد. لذا در دلم دعا مىکردم که خداوند شرّ متوکّل را از او دفع کند. او از میان صف مردم حرکت مىکرد و چشمش را به یال اسبش دوخته بود و به اطراف توجّه نمىکرد. من دائما برایش دعا مىکردم، وقتى به من رسید صورتش را به طرف من برگرداند و گفت: خداوند دعایت را مستجاب فرمود و عمر طولانى به تو عطا فرمود و اموال و فرزندانت را زیاد گردانید. بعد از آن واقعه ما به اصفهان برگشتیم. خداوند آنقدر به من ثروت عطا فرمود که تنها در خانهام، افزون بر آنچه در بیرون دارم، اموالى دارم که هزار هزار درهم مى ارزد. ده فرزند نیز روزىام شده و هفتاد واندى سال هم از عمرم مىگذرد. این است علت اعتقاد من به امامت چنین کسى که از قلبم خبر داشت وخداوند دعاى او را در حقّ من اجابت فرمود.
امام هادی (ع) میفرمایند:إِنَّ لِلّهِ بِقاعًا یُحِبُّ أَنْ یُدْعى فیها فَیَسْتَجیبَ لِمَنْ دَعاهُ وَ الْحَیْرُ مِنْها»
همانا براى خداوند بقعههایى است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاى دعاکننده را به اجابت رساند، و حائر حسین (علیه السلام) یکى از آنهاست.
سوال:
1.فلسفه دعا چیست؟ و دعا چه نقشی دارد؟
2. شرایط اجابت دعا چیست؟ چه کنیم تا دعاهایمان در درگاه ذات حق به هدف اجابت برسد؟
3. موانع استجابت دعاها چیست؟ چرا برخی از دعاها- علی رغم اصرار فراوان- به هدف اجابت مقرون نمی گردد؟
دعا در قرآن:
1. خداوند متعال می فرماید: وَ قالَ رَبُّکمُ ادْعونی اسْتَجِبْ لَکمْ انَّ الَّذینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ»[2] پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ میشوند!
آیه شریفه، نخست به دعا» تعبیر می کند؛ سپس در ادامه تعبیر را عوض کرده، از آن به عبادت» یاد میکند.
سوال:چرا از دعا» به عبادت» تعبیر شده است؟
برخی گفته اند: برای اینکه عبادت به معنای مطلق دعاست و شاید تعبیر برخی از روایات:الدُّعا مُخُّ الْعِبادَةِ»[3] دعا روح و جان عبادت است.
2.خداوند می فرماید:وَ اذا سَأَلَک عِبادی عَنّی فَانّی قَریبٌ اجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ اذا دَعانِ فَلْیسْتَجیبُوا لی وَلْیؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یرْشِدُونَ».[4] و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سئوال کنند، [بگو:] من نزدیکم؛ دعای دعاکننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند و به مقصد برسند.بنابر آیه شریفه:نَحْنُ اقْرَبُ الَیکمْ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»[5] خداوند، نزدیکترین کس به انسان است و حتّی از رگ گردن یا رگ قلب نیز به انسان نزدیکتر است.
بی شک تعبیری ظریف و زیباتر از این برای قرب و نزدیکی بین خالق و مخلوق، عابد و معبود و بنده و مولا وجود ندارد.
بنابراین، با تفکر در آیات سه گانه درمییابیم که دعا از نظر اسلام چقدر مهم شمرده شده است؛ به گونه ای که هم عبادت است؛ و هم باعث اعتنای خدا به انسان؛ و هم وسیله تقرب بنده به مولاست.
دعا در روایات
1- وجود نازنین پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرموده است:الدُّعا سِلاحُ الْمُؤْمِنِ وَ عَمُودُ الدّینِ وَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْارْضِ»؛ دعا و راز و نیاز به درگاه خداوند، اسلحه انسان با ایمان و ستون (خیمه) دین و نور آسمان ها و زمین است.[6]
2- مولای متّقیان، حضرت علی علیه السلام میفرماید:الدُّعا مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ وَ مِصْباحُ الظُّلْمَةِ» دعا کلید رحمت خداوند و چراغ روشنی برای تاریکی های دنیا و آخرت است.[7] دعا نه تنها دنیا، بلکه آخرت انسان را نیز روشن می کند.
3- در روایت دیگری پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است: عَمَلَ الْبِرِّ کلُّهُ نِصْفُ الْعِبادَةِ وَ الدُّعا نِصْفٌ»[8]؛ تمام اعمال نیک انسان تنها نیمی از عبادت است و نیم دیگر آن، دعا و راز و نیاز با معبود است.
4- امام صادق علیه السلام میفرماید: اکثِرْ مِنَ الدُّعا فَانَّهُ مِفْتاحُ کلِّ رَحْمَةٍ وَ نَجاحُ کلِّ حاجَةٍ وَ لا ینالُ ما عِنْدَ اللَّهِ الَّا بِالدُّعا وَ لَیسَ بابٌ یکثَرُ قَرْعُهُ الَّا یوشَک انْ یفْتَحَ لِصاحِبِهِ»[9]؛ زیاد دعا کنید و در خواندن خدا اصرار کنید؛ زیرا کلید تمام رحمت ها و عامل پیروزی در هر حاجتی دعاست؛ نعمت ها و برکاتی که نزد خداوند است، بدون دعا به کسی نمی رسد، و هیچ دری وجود ندارد مگر اینکه با اصرار و سماجت و پافشاری گشوده می شود.
5- امام صادق علیه السلام در روایت دیگری دعا را چنین توصیف میفرماید:افْضَلُ الْعِبادَةِ الدُّعا»[10] هیچ عبادتی بالاتر از دعا نیست.
6- حضرت علی بن موسی الرضا- علیهما السلام- میفرماید: عَلَیکمْ بِسِلاحِ الْانْبیاءِ، قیلَ ما سِلاحُ الْانْبیاءِ؟ قالَ: الدُّعاء»[11] شیعیان و پیروان اسلام! همواره به اسلحه پیامبران- که در کارها و برنامه های سخت تبلیغی بدان مسلّح بودند- مسلّح شوید. شخصی از آن حضرت پرسید: اسلحه پیامبران چیست؟حضرت فرمود: دعا.
شرایط اجابت دعاکننده:
شرایط پیش از دعا
1.شناخت خدا
2. یقین به اجابت
3. ترک محرمات
4. صدقه، مسجد، عطر
5. تختم به فیروزه و عقیق.
6. رد مظالم
شرایط حین دعا
1.شروع با بسم الله » حمد و ثنای خداوند.
2. نیت صادق و قلب مخلف، حضور قلب.
دومین شرط اجابت دعا، نیت صادق و پاک؛ و قلب با اخلاص و بدون ریا است.
3.صلوات.
4.اقرار به گناه.
5. نام بردن حاجت.
6. واسطه کردن پیامبر و اهل بیت علیهم السلام.
7. داشتن حالت خوف و رجا.
8. ختم دعا به قول ما شاءالله لاقوة الا بالله».
9. غذای حلال شرط مهم برای اجابت دعا.
موانع استجابت دعا:
1.عدم معرفت خدا مهم ترین مانع اجابت دعا.
2. گناه:امام علی(ع): گناه مانع اجابت میشود. راه دعا را با گناهان بستهای. بنابراین، دیر اجابت شدن دعایت را بعید ندان.
3. استفاده از مال حرام: رسول خدا(ص) فرمود: هر کس لقمهای از حرام بخورد، تا چهل شب نمازش قبول نمیشود و تا چهل صبح دعایش مستجاب نمیگردد».
4. ستم کردن به مردم و کمک کردن به ستمکاران.
5. نافرمانی از پدر و مادر و آزردن آنها.
6. بریدن از خویشاوندان.
7. ترک امر به معروف و نهی از منکر.
8. سبک شمردن نماز.
[1]. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1، ص۳۹۲. القطره، مناقب امام هادی (ع)، ج1، ص691-689.
[2]. غافر، آیه 60.
[3]. میزان الحکمة، باب 19، حدیث 5519.
[4]. بقره، آیه 6.
[5]. ق، آیه 16.
[6]. کافى، ج2، ص 468.
[7]. بحارالانوار، ج90، ص 30.
[8]. میزان الحکمه، باب 19، ح 5533.
[9]. میزان الحکمه، باب 1196، ح 5585.
[10]. میزان الحکمه، باب 19، ح5516 .
[11]. کافى، ج2، ص 468.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعینفَلیُبَلِّغِ الحَاضِرُ الغَائِبَ وَالوَالِدُ والوَلَدَ اِلی یومِ القِیَامَة»
اعمال روز عید سعید غدیر:1.غسل کردن 2.اطعام؛ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: غذا دادن به یک مومن در روز عید غدیر ثواب اطعام یک میلیون پیامبر و صدیق (در رأس آنها خود ائمه معصومین ) و یک میلیون شهید ( در رأس آنها حضرت آقا اباعبدالله و شهدای کربلا) و یک میلیون فرد صالح در حرم خداوند را دارد.[1]
3.روزه گرفتن. 4.صله رحم. 5. عقد اخوت. 6.صدقه دادن. 7.لباسنو پوشیدن. 8.مصافحه کردن. 9. تبریک گفتن. 10. هدیه دادن. 11.بسیار صلوات فرستادن.
معاویه وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند: آیا میدانی که ابن عباس تفسیر قرآن میکند؟معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمهی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟!
گفتند: تفسیر میکند آیات رو به نفع علی بن ابیطالب! ما از این شاکی هستیم!
معاویه گفت: خودم رسما وارد مجلس میشوم و جمعشان را برهم میزنم.
معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس میشود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات میکرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید!
بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت:
معاویه گفت: ابن عباس تو تفسیر آیات میکنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو میکنی؟!
ابن عباس: معاویه به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ از خودت هم سوال میکنم جواب میدهی؟
انَّما اَنتَ مُنذِرُ وَلِکُلِ قَومِ هاد».[2]این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه: رسول خدا فرمود منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است! ولی ابن عباس حتما باید این آیه را بخوانی؟!
ابن عباس:اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا».[3]
بگو این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه: این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است، درست! ولی حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس:اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ اَّکوةَ وَ هُم راکِعون».[4] معاویه این آیه برای کیست؟
معاویه: زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد این آیه بر حق علی نازل شد، قبول دارم! ولی حتما این را باید بخوانی؟
ابن عباس:عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم».[5] معاویه بگو این آیه در حق کیست؟
معاویه: رسول خدا فرمود خبر عظیم علی بن ابیطالب است که هم مردم ازش میپیرسند و هم من از علی خواهم پرسید، ولی ابن عباس حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس:وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا».[6] بگو ببینم این آیه برای کیست؟
معاویه: پیغمبر فرمود حبل الله علی بن ابیطالب است دست به دامن علی بزنید و جای دیگر نروید که گمراه میشوید. ولی باید همین را تفسیر کنی؟
ابن عباس:کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم». این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه: این قصه قصهی علم علی بین ابیطالب است که خدا همه ی علم جاری رو در سیره ی او تعریف میکند، ولی لازم است حتما این را بخوانی؟
ابن عباس:قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ».[7] بگو به من که این آیه برای کیست؟
معاویه: این هم ماجرای مباهله با اهل نجران است که خدا در این آیه علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند، ولی برای مردم حتما باید همین را بخوانی؟
ابن عباس:ساَلَ سائِلٌ بِعَذابِ واقِع».[8] این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه: روز غدیر شخصی نزد رسول خدا آمد و گفت این سخنان از خودت بود یا از خدا؟ پیغمبر فرمود امر رسالت بود، شخص رو به پیغمبر کردو گفت به خدا بگو بر من عذاب وارد کند که تحمل ولایت علی را ندارم و خداوند جلوی همگان دشمن علی را هلاک کرد، ابن عباس قبول دارم! آیا باید همین آیه را بخوانی؟
ابن عباس:یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»[9]. این آیه دیگر برای چیست معاویه؟
معاویه: این هم ماجرای ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب است قبول دارم! ولی این را حتما باید بازگو کنی؟
ابن عباس:حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».[10] معاویه به من بگو این دگر برای کیست؟
معاویه: این آیه هم اکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است ولی آیه ای دیگر بخوان نه این!
ابن عباس از جا بلند شد و گفت:
معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد؟! کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد؟!
معاویه: اصلا ابن عباس بخوان.اِذا زُِلَتِ الارضُ زِالَها».[11]
ابن عباس: معاویه در این مورد هم شرمندتم که حتی این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است!
معاویه: علی در این آیه دیگر چه میکند ابن عباس؟!
ابن عباس: نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلهای بر مدینه آمد که همهی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی(ع) در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود: زمین! ابوتراب بر تو امر میکند آرام باش!
معاویه که از غضب بر خود میپیچید گفت:
ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود.[12]
از امیر مؤمنان على علیه السلام روایت شده - و آن حدیث مشهورى است - که فرمود:
کُلَّما فِی الْقُرْآنِ فِی الْحَمْدِ، وَکُلَّما فِی الْحَمْدِ فِی الْبَسْمَلَهِ، وَکُلَّما فِی الْبَسْمَلَهِ فِی الْباءِ، وَکُلَّما فِی الْباءِ فِی النُّقْطَهِ وَاَنَا النُّقْطَهُ الَّتِی تَحْتَ الْباءِ».[13]
تمام آنچه در قرآن است در سوره حمد است و آنچه در سوره حمد است در بسم اللَّه الرحمن الرحیم» جمع شده است ، و آنچه در بسم اللَّه الرحمن الرحیم» است در باء آن است و همه اسرار باء در نقطه آن است و من نقطه زیر باء هستم .
تمام ذره ذره عالم ولایت امیرالمومنین (ع) حضور دارد تمام عالم اینگونه است. امام سرّ است. مشکل ازآنجا شروع شد که فکر کردند. امام این است که؛ استاندار تعیین میکند گفتند ما هم میتوانیم، امام فرماندار تعیین میکند گفتند ما هم میتوانیم فرماندار تعیین میکنیم. امام دستور جهاد میدهد، گفتند ما هم میتوانیم بدهیم. اما از اسرار بیخبر شدهاند امام سرّ است اگر امام انسان را به سرّ نرساند انسان به آن کمال نهایهاش نخواهد رسید. در عید غدیر بنای جدیدی در عالم بنا نهاده شد. در عالم بنا بر این نهاده شد که خداوند متعال بشر را با سرّ تربیت نماید، اما خانه بشر را ویران کردند، و سرّ و اسرار توحید را از بشر گرفتند و در آن را بستند.این مطلب را پیدا کن مطلب بسیار عمیق است.
عالم هستی یک دائره است از یک نقطه شروع شده و به آن نقطه ختم شده لذا امیر المومنین فرمودند:
أَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ وَ أَنَا الْبَاطِنُ وَ أَنَا الظَّاهِرُ وَ أَنَا بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ وَ أَنَا عَیْنُ اللَّهِ . فَتَعَجَّبَ الْأَعْرَابِیُّ مِنْ قَوْلِهِ فَقَالَ ع أَنَا الْأَوَّلُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلوات الله علیه وَ أَنَا الْآخِرُ آخِرُ مَنْ نَظَرَ فِیهِ لَمَّا کَانَ فِی لَحْدِهِ وَ أَنَا الظَّاهِرُ ظَاهِرُ الْإِسْلَامِ وَ أَنَا الْبَاطِنُ بَطِینٌ مِنَ الْعِلْمِ وَ أَنَا بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ فَإِنِّی عَلِیمٌ بِکُلِّ شَیْءٍ أَخْبَرَ اللَّهُ بِهِ نَبِیَّهُ فَأَخْبَرَنِی بِهِ».[14]
یعنی من اول،آخر،باطن وظاهرم.من به تمام چیزها آگاهم.! در این هنگام شخص اعرابی (که مخاطب حضرت بود از این بیان) متعجب شد. حضرت بدون فاصله توضیح داد اول هستم، یعنی اولین کسی که به پیامبر صلوات الله علیه ایمان آورد.آخر هستم یعنی آخرین نفری هستم که به چهره پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنگامی که او را در قبر نهادم نگاه کردم.ظاهر هستم، یعنی اسلام(احکام و شرایع دین) را آشکار میکنم. باطن هستم، یعنی درونم از علم پراست.اگر به هرچیزی عالم هستم، یعنی من به هرچیزی که خدا به پیامبرش خبر داد، پس حضرت مرا بدان آگاه کرد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: یا علی! در شب معراج سه جا نام تو را در کنار نام خود دیدم و با نگاه به آن آرامش یافتم .
الف . هنگامی که در شب معراج به بیت المقدس رسیدم، در روی صخره آن نوشته بود: لااله الا الله محمد رسول الله ایدته بوزیره و نصرته بوزیره، فقلت لجبرئیل علیه السلام من وزیری؟ فقال علی بن ابی طالب».[15] خدایی جز خدای یگانه نیست، و محمد صلی الله علیه و آله فرستاده اوست . من او را توسط وزیرش تایید کردم و نصرت بخشیدم . به جبرئیل گفتم: وزیر من کیست؟ گفت علی بن ابی طالب .»
ب . در سدرة المنتهی
ج . در عرش رب العالمین .
[1]. محمد باقر مجلسی ، بحارالانوار، ج6، ص303.
[2]. رعد، ( 13)، آیه 7.
[3]. احزاب،(33)، آیه 33.
[4]. مائده،(5)، آیه 55.
[5]. نبأ (78)؛ آیه 1و2.
[6]. آل عمران، (3)، آیه 103.
[7]. آل عمران، (3)، آیه61.
[8]. معارج،(70 )، آیه 1.
[9]. مائده، (5)، آیه 67
[10]. مائده، (5)، آیه 3.
[11]. زله، (99)، آیه 1.
[12]. بحار الانوار ج ۴۴ ص ۱۲۵.
[13]. آیة الله علامه سید احمد مستنبط، کتاب قطره اى از دریای فضائل اهل بیت علیهم السلام، ج 1، ص 177.
[14]. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404 ق، ج 39، ص 348.
[15]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 371.
*نام: موسی (ع).
*پدر: امام جعفر صادق(ع).
*مادر: بانویی با فضیلت حمیده».
*کنیه: ابوالحسن، ابوالحسن اول، ابوالحسن ماضی.
*لقب: عبد صالح، کاظم، باب الحوائج، صابر.
*تولد: آن حضرت روز یکشنبه، هفتم ماه صفر، سال 128 هجری قمری در حال بازگشت از مکّه معظمه در روستائی به نام اَبواء ( بین مکه و مدینه) دیده به جهان گشود.
* در چند سالگی به امامت رسید؟ بیست سالگی.
*مدت امامت: 35 سال.
*مدت عمر: 55 یا 58 سال.
* مدت زندان:4 یا 5 سال.
* قاتل: توسط سندی بن شاهک، به دستور هارون مسموم و در روز جمعه 25 رجب سال 3 ه.ق. در زندان بغداد به شهادت رسید.
* فرزندان: 37 یا 50 فرزند.
تمام علوم در چهار چیز جمع شده است که اگر کسی آنها را بداند عالم و آگاه شناخت میشود البته منظور ایشان از عالم به معنای علم مدرکی و دانشگاهی نیست بلکه همان معرفت و آگاهی است.
امام کاظم(ع) میفرماید: وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ :
1.أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ. اول آنها این که بشناسی ربّت کیست؛
2.وَ الثَّانِیَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ. و دوم آنها این که بشناسی چگونه ساخته شدی؛
3.وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ. و سوم آنها این که بشناسی اراده (هدف) از خلقت تو چه بوده؛
4.وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ».[1]
و چهارم آنها این که بشناسی چه چیزی تو را از دینت خارج میکند؟
1. خداشناسی أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ».
نخستین مورد براساس حدیث امام کاظم(ع) خداشناسی است، باید خدا را بشناسیم تا به شناختهای دیگر برسیم امروز هم در دنیا هستند کسانی که هنوز بت، گاو یا انسان میپرسند نظیر هندوها، حتی مسیحیان که پدر، پسر و روحالقدس را میپرستند یا کمونیستها که اصلا اعتقادی به خدا ندارند اما با این حال نخستین سؤال برای انسان این است که خالق هستی کیست، آنکه به انسان شعور و فهم داده کیست؟
پاستور معتقد است که وقتی به کشفهای ریز رسیده اعتقادش به خدا بیشتر شده و متوجه شده که همه چیز در دنیا از روی نظم و ترتیب است از مسائل ریز گرفته تا درشت و تغییر فصول و روزها و شبها. حال هر فردی از راه خود میتواند خداوند را بشناسد یک دانشمند از راه علم خود و یک کشاورز از کشاورزی نخستین آگاهی و معرفت که خداوند در قرآن کریم هم میفرماید که نیاز به فهم و یادگیری دارد وجود خداست تا به هر چیزی برای رفع نیازهای روحیمان متوسل نشویم.
هنوز هم در عالم افرادی داریم نظیر مارکسیستها که یک زمانی بازارشان داغ بود و تصور میکردند که عالم خود به خود ایجاد شده و خالقی ندارد.
نفرمود اول آنها این است که بشناسی خالق» تو و عالم هستی کیست؟ چرا که این بسیار بدیهی است و هر کس کمی به همین عالم محسوسات و عالم وجود خودش توجه کند، گواهی میدهد که همه نشانه» هستند و خالقی را نشان میدهند که از این جنس نیست، پس مخلوق نیز نمیباشد، لذا میفرماید اگر از کفار نیز بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرد؟ خواهند گفت: الله:
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ».[2]
ترجمه: و اگر از آنها بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است مسلما خواهند گفت خدا؛ بگو ستایش از آن خداست ولى بیشترشان نمىدانند.
مضاف بر این که صرف شناخت خالق، مشکلی در تربیت و رشد انسان را مرتفع نمینماید، بلکه باید ربّ» را شناخت. لذا فرمود: بشناسی که ربّت» کیست؟
ربّ، به مالک، صاحب و منعمی اطلاق میشود که تربیت امور را بر عهده دارد. تدبیر کننده، تربیت کننده و مربی تمامی عوالم و موجودات است.
هیچ کسی که دارای عقل سالم باشد، نمیتواند دو خالق برای عالم هستی فرض کند، اما هر کسی میتواند هزاران موجود و عنصر دیگر را إله یا ربّ (کاذب) خود فرض نماید. فراعنه در هر زمانی مدعی شده و میشوند که أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى – ربّ برتر شما من هستم»، و انسان ممکن است در آنِ واحد، دهها ربّ [ربّ قدرت، رب شهوت، رب مقام، ربّ ثروت و .] را بندگی کند. در نماز ربّش الله باشد، در کسب ربّش مال حرام یا مقامات رشوهبگیر و رانتخوار باشد، در شهوت ربّش هوای نفس باشد و .؛ لذا حضرت یوسف (ع) به هم سلولیهای خود فرمود: ای دو هم سلولی من، آیا (بندگی) اربابهای متفرق و پراکنده، بهتر است از خدای واحد و قهار؟
2.خودشناسیوَالثَّانِیَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ».
این را بدان و هر کار میخواهی بکن. یعنی بدانی که خدا برای تو چه کرده است. نبودی، او تو را بود کرد. نداشتی، به تو هر چه نداشتی داد، جهل تو را علم کرد. ترس تو را امن کرد. گرسنگی تو را به سیری تبدیل کرد. تشنگی تو را به سیرابی تبدیل کرد. ذلت تو را به عزت تبدیل کرد. استعدادها به تو داد. ابرو باد و مه و خورشید و فلک را برای تو درست کرد سَخَّرَ لَکُمُ»، خَلَقَ لَکُمْ»، مَتاعاً لَکُمْ» همه چیز برای تو است. پس باید بدانی برای تو چه کرده است.
دقت شود که در این فراز نیز نمیفرماید: چگونه تو را خلق کرد»، بلکه میفرماید چگونه تو را صُنع نمود». شاید نتوانیم با تفاوت کلماتی چون ساختن» و درست کردن» در فارسی، به خوبی تفاوت خلقت با صنعت را بیان کنیم. در هر حال خلقت ایجاد کردن است، اگر بپرسند: آدم چگونه خلق شد، میگویند: از خاک، سپس نطفه، علقه، مضغه و .، اما وقتی میفرماید: مَا صَنَعَ بِکَ»، یعنی بدان که چگونه درست شدی و چه کارهایی برای تو صورت گرفته تا به اینجا برسی؟ از عوامل دخیل در خلقت گرفته تا عوامل دخیل در رشد، تا عوامل دخیل در تربیت. مانند این است که بگویند: ببین برایت چه کرده تا این شوی؟!».
این هم جز از راه خداشناسی محقق نمیشود.
3. وظیفه شناسی وَالثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ».
نکته سوم براساس حدیث امام کاظم(ع) وظیفهشناسی است اینکه بفهمیم خداوند بیکار نبوده که چند نفر را خلق کند بی خود و بی جهت و سپس بمیراند، اینها با حکمتش جور در نمیآید حکیم کار بیهوده نمیکند در قرآن کریم هم آمده شما فکر میکنید ما شما را بیهوده آفریدیم؟ خلاصه باید ببینیم وظیفه ما چیست برای چه خدا این زبان و دست و دهان را به ما اعطا کرده است؟ اگر نه که باید فرشته می شدیم که هیچ غریزه و اختیاری نداشتیم و گناه نمیکردیم اما انسان اینطور نیست چرا که اگر بود اختیار از او سلب میشد لذا خداوند انسان را آفرید تا تصمیم بگیرد با زبانش ناسزا بگوید یا صلوات بفرست و لا اله الاالله بگوید.
امروز با گسترش روز افزون اینترنت، سایتها، ماهواره،شبکههای اجتماعی و . که میلیاردها دلار دشمن در حال هزینه کردن برای بی دین کردن جوانان و نوجوانان حکومتهای اسلامی است، نظیر اندلوس یا حکومت سبا که به دلیل فساد از هم پاشید دیگر نیازی به جنگ نظامی ندارد.
لذا مهم است که انسان بداند هدف حقیقی کدام است؟ هدف واقعی کدام است؟ هدف منطبق با نظام آفرینش کدام است؟ چرا خلق شده و به کجا میرود؟ آیا مسیر (هر چند خدا آفریده باشد)، از خاک به خاک است، یا إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» است؟ برای خوردن، خوابیدن، جماع، تولید مثل، هضم، دفع و لذائذ مادی خلق شده است یا برای رشد و کمال؟ موجودی دارای نشانههای سایر موجودات زمینی است، یا خلیفة الله است و تجلی نشانهها و اسمای الهی میباشد؟
خداوند متعال فرمود:وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»[3] و جنّ و انس را خلق نکردم، جز برای بندگی (مرا بپرستند).
4.آسیبشناسی وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ».
چهارمین نکته از حدیث امام کاظم توجه به آسیب شناسی یا آفت شناسی است در عزاداریها، مباحث مهدویت، عاشورا و سایر مراسمها و مناسکهایمان باید از آسیبها دوری کنیم باید آسیبها را شناخته و عزاداری مستحب را بر واجبات برتری ندهیم چرا که صلاح نیست ترک واجب کرده و به مستحبات بپردازیم. در جلسات و هیئآت بعضاً دیده میشود که دروغهایی گفته میشود چرا روضه دروغ خوانده میشود با اینکه دروغ حرام است؟ بدترین دروغ هم دروغ بستن به خدا و پیغمبر (ص) است.
نمیشود انسان سلامتی را بشناسد و نداند که دشمن سلامتی چیست و چه چیزی او را از سلامت خارج میکند؟ - امنیت را بشناسد و نداند که چه عواملی موجب به مخاطره افتادن امنیتش میگردد؟ استقلال و آزادی را بشناسد و نداند که چه چیزهایی سبب سلب استقلال و آزادی از او میگردد؟ خوشبختی و فلاح دنیوی و اخروی را بشناسد، اما نداند که عوامل از دست دادن نعمات و افتادن به هلاکت و بدبختی چیست .؟ به همه اینها در هر مقولهای که باشد، میگویند: دشمنشناسی.»
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ».[4]
ترجمه: اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید زیرا وى دشمن آشکار شماست.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء».[5]
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید.
پس علوم بشری، هر چه که باشد، از چهار محور خارج نخواهد بود که عبارتند از:
[1]. کنزالفوائد، ج1، ص219.
[2]. لقمان، آیه 25.
[3]. الذاریات، آیه56.
[4]. یس، آیه60.
[5]. الممتحنه، آیه1.
روزی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از راهی عبور می کرد در اثنای راه شیطان را دید که خیلی ضعیف و لا. چر به این روز افتاده ای .
گفت : یا رسول الله از دست امت تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم،
پیامبر فرمودند : مگر امت من با تو چه کرده اند:
گفت : یا رسول الله امت شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصایص را ندارم ؛
اول : این که هر وقت به هم می رسند سلام می گفتند .
دوم : این که با هم مصافحه می کنند .
سوم : این که هر کاری می خواهند انجام دهند انشاء الله می گویند
چهارم : یکی دیگر از خصلتها آن است که استغفار از گناهان می کنند .
پنجم : این که تا نام شما را می شنوند صلوات می فرستند .
ششم : آن که ابتدای هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم می گویند .
شعر دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
حکایت مولانا و میهمانش شمس تبریزی و سرودن شعر دنیا همه هیچ میگویند روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانهاش دعوت کرد.
شمس به خانهی جلالالدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نمودهای؟
مولانا حیرتزده پرسید: مگر تو شرابخوار هستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی!
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
– با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
– پس خودت برو و شراب خریداری کن.
– در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محلهی نصارینشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیلهی راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شبها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقهای به دوش میاندازد، شیشهای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محلهی نصارینشین راه میافتد.
تا قبل از ورود او به محلهی مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.
آنها دیدند که مولوی داخل میکدهای شد و شیشهای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن، از میکده خارج شد.
هنوز از محلهی مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانانِ ساکنِ آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همهروزه در آن به او اقتدا میکردند رسید.
در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محلهی نصارینشین رفته و شراب خریداری نموده است.
آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد!
مرد ادامه داد: این منافق که ادعای زُهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!
سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش کوفت که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.
زمانی که مردم این صحنه را دیدند و بهویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.
در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: ای مردم بیحیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید؟ این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول میکند.
رقیب مولوی فریاد زد: این سرکه نیست بلکه شراب است.
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همهی مردم ازجمله آن رقیب، قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دستهای او را بوسیدند و متفرق شدند.
آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مرا مجبور کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست. تو فکر میکردی که احترامِ یک مشت عوام برای تو سرمایهایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همهی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.
این سرمایهی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ”…ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﺍﻭﻱ” ﻣنم
ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫ، ﻫﻢ ﻧ ﻭ ﻫﻢ ﻧ ﺯﻧﻢ
ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، ﻧﻰ ﺣﺼﺮﻯ” ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﺩﻝ”…”ﺩﻝ” ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ
ﻧﻰ ﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ
ﺩﻝ” ﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﻖ ﺩﻟﺒﺮ” ﺷﻮﺩ
مولوی بلخی
منبع: کتاب ملاصدرا .تالیف هانری کوربن. ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری (با اندکی دخل و تصرف)
خود_سازی
پانزده قدم خودسازی برای یاری امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف:
قدم اول: نماز اول وقت
قدم دوم: احترام به پدرومادر
قدم سوم: قرائت دعای عهد
قدم چهارم: صبر در تمام امور
قدم پنجم: وفای به عهد با امام زمان(عج)
قدم ششم: قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی
قدم هفتم: جلوگیری از پرخوری و پرخوابی
قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه
قدم نهم: غیبت نکردن
قدم دهم: فرو بردن خشم
قدم یازدهم: ترک حسادت
قدم دوازدهم: ترک دروغ
قدم سیزدهم: کنترل چشم
قدم چهاردهم: دائم الوضو بودن
قدم پانزدهم: محاسبه نفس
بهترین نکات اخلاقی و عرفانی
# اللهم عجل لولیک الفرج
http://jalilpourmohammadi.blogfa.com/
انقلاب کبیر اسلامی ایران در حالی چهلمین سالگرد پیروزی خود را پشت سر گذاشت و قدم به دههی پنجم حیات خود نهاد که اگرچه دشمنان مستکبرش گمانهای باطلی در سر داشتند، اما دوستانش در سراسر جهان، امیدوارانه آن را در گذر از چالشها و به دست آوردن پیشرفتهای خیرهکننده، همواره سربلند دیدهاند.
در چنین نقطهی عطفی، رهبر حکیم انقلاب اسلامی با صدور بیانیهی گام دوم انقلاب» و برای ادامهی این راه روشن، به تبیین دستاوردهای شگرف چهار دههی گذشته پرداخته و توصیههایی اساسی بهمنظور جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ» ارائه فرمودهاند.
بیانیهی گام دوم انقلاب» تجدید مطلعی است خطاب به ملت ایران و بهویژه جوانان که بهمثابه منشوری برای دومین مرحلهی خودسازی، جامعهپردازی و تمدنسازی» خواهد بود و فصل جدید زندگی جمهوری اسلامی» را رقم خواهد زد.
این گام دوم، انقلاب را به آرمان بزرگش که ایجاد تمدن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنافداه) هست» نزدیک خواهد کرد.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین.
از میان همهی ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد؛ و در میان ملّتهایی که به پا خاسته و انقلاب کردهاند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و بهجز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. امّا انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگترین و مردمیترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّهی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همهی وسوسههایی که غیرقابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمّدنسازی شده است. درودی از اعماق دل بر این ملّت؛ بر نسلی که آغاز کرد و ادامه داد و بر نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوّم میشود.
آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوبها را شکست؛ کهنگی کلیشهها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود. طبیعی بود که سردمداران گمراهی و ستم واکنش نشان دهند، امّا این واکنش ناکام ماند. چپ و راستِ مدرنیته، از تظاهر به نشنیدن این صدای جدید و متفاوت، تا تلاش گسترده و گونهگون برای خفه کردن آن، هرچه کردند به اجل محتوم خود نزدیکتر شدند. اکنون با گذشت چهل جشن سالانهی انقلاب و چهل دههی فجر، یکی از آن دو کانون دشمنی نابود شده و دیگری با مشکلاتی که خبر از نزدیکی احتضار میدهند، دست و پنجه نرم میکند! و انقلاب اسلامی با حفظ و پایبندی به شعارهای خود همچنان به پیش میرود.
برای همه چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بیمصرف و بیفایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همهی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دورهای بدرخشد و در دورهای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشماندازهای مبارک دلزده شوند. هرگاه دلزدگی پیش آمده، از رویگردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.
انقلاب اسلامی همچون پدیدهای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف و آمادهی تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بیعمل میشمارد، امّا به هیچ بهانهای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد. انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم ی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّهی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.
جمهوری اسلامی، متحجّر و در برابر پدیدهها و موقعیّتهای نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست، امّا به اصول خود بشدّت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان بشدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بیمبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند. بیشک فاصلهی میان بایدها و واقعیّتها، همواره وجدانهای آرمانخواه را عذاب داده و میدهد، امّا این، فاصلهای طیشدنی است و در چهل سال گذشته در مواردی بارها طی شده است و بیشک در آینده، با حضور نسل جوان مؤمن و دانا و پُرانگیزه، با قدرت بیشتر طی خواهد شد.
انقلاب اسلامی ملّت ایران، قدرتمند، امّا مهربان و باگذشت و حتّی مظلوم بوده است. مرتکب افراطها و چپرویهایی که مایهی ننگ بسیاری از قیامها و جنبشها است، نشده است. در هیچ معرکهای حتّی با آمریکا و صدّام، گلولهی اوّل را شلّیک نکرده و در همهی موارد، پس از حملهی دشمن از خود دفاع کرده و البتّه ضربت متقابل را محکم فرود آورده است. این انقلاب از آغاز تا امروز نه بیرحم و خونریز بوده و نه منفعل و مردّد. با صراحت و شجاعت در برابر زورگویان و گردنکشان ایستاده و از مظلومان و مستضعفان دفاع کرده است. این جوانمردی و مروّت انقلابی، این صداقت و صراحت و اقتدار، این دامنهی عمل جهانی و منطقهای در کنار مظلومان جهان، مایهی سربلندی ایران و ایرانی است، و همواره چنین باد.
اینک در آغاز فصل جدیدی از زندگی جمهوری اسلامی، این بندهی ناچیز مایلم با جوانان عزیزم، نسلی که پا به میدان عمل میگذارد تا بخش دیگری از جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ را آغاز کند، سخن بگویم. سخن اوّل دربارهی گذشته است.
عزیزان! نادانستهها را جز با تجربهی خود یا گوش سپردن به تجربهی دیگران نمیتوان دانست. بسیاری از آنچه را ما دیده و آزمودهایم، نسل شما هنوز نیازموده و ندیده است. ما دیدهایم و شما خواهید دید. دهههای آینده دهههای شما است و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید و آن را هرچه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنا فداه) است، نزدیک کنید. برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت. دشمنان انقلاب با انگیزهای قوی، تحریف و دروغپردازی دربارهی گذشته و حتّی زمان حال را دنبال میکنند و از پول و همهی ابزارها برای آن بهره میگیرند. رهن فکر و عقیده و آگاهی بسیارند؛ حقیقت را از دشمن و پیادهنظامش نمیتوان شنید.
انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن، از نقطهی صفر آغاز شد؛ اوّلاً: همه چیز علیه ما بود، چه رژیم فاسد طاغوت که علاوه بر وابستگی و فساد و استبداد و کودتایی بودن، اوّلین رژیم سلطنتی در ایران بود که به دست بیگانه -و نه به زور شمشیر خود- بر سرِ کار آمده بود، و چه دولت آمریکا و برخی دیگر از دولتهای غربی، و چه وضع بشدّت نابسامان داخلی و عقبافتادگی شرمآور در علم و فنّاوری و ت و معنویّت و هر فضیلت دیگر.
ثانیاً: هیچ تجربهی پیشینی و راه طی شدهای در برابر ما وجود نداشت. بدیهی است که قیامهای مارکسیستی و امثال آن نمیتوانست برای انقلابی که از متن ایمان و معرفت اسلامی پدید آمده است، الگو محسوب شود. انقلابیون اسلامی بدون سرمشق و تجربه آغاز کردند و ترکیب جمهوریّت و اسلامیّت و ابزارهای تشکیل و پیشرفت آن، جز با هدایت الهی و قلب نورانی و اندیشهی بزرگ امام خمینی، به دست نیامد؛ و این نخستین درخشش انقلاب بود.
پس آنگاه انقلاب ملّت ایران، جهان دو قطبی آن روز را به جهان سه قطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطبهای جدید قدرت، تقابل دوگانهی جدید اسلام و استکبار» پدیدهی برجستهی جهان معاصر و کانون توجّه جهانیان شد. از سویی نگاه امیدوارانهی ملّتهای زیر ستم و جریانهای آزادیخواه جهان و برخی دولتهای مایل به استقلال، و از سویی نگاه کینهورزانه و بدخواهانهی رژیمهای زورگو و قلدرهای باجطلب عالم، بدان دوخته شد. بدین گونه مسیر جهان تغییر یافت و زلهی انقلاب، فرعونهای در بسترِ راحت آرمیده را بیدار کرد؛ دشمنیها با همهی شدّت آغاز شد و اگر نبود قدرت عظیم ایمان و انگیزهی این ملّت و رهبری آسمانی و تأییدشدهی امام عظیمالشّأن ما، تاب آوردن در برابر آن همه خصومت و شقاوت و توطئه و خباثت، امکانپذیر نمیشد.
به رغم همهی این مشکلات طاقتفرسا، جمهوری اسلامی روز به روز گامهای بلندتر و استوارتری به جلو برداشت. این چهل سال، شاهد جهادهای بزرگ و افتخارات درخشان و پیشرفتهای شگفتآور در ایران اسلامی است. عظمت پیشرفتهای چهلسالهی ملّت ایران آنگاه بدرستی دیده میشود که این مدّت، با مدّتهای مشابه در انقلابهای بزرگی همچون انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر شوروی و انقلاب هند مقایسه شود. مدیریّتهای جهادی الهام گرفته از ایمان اسلامی و اعتقاد به اصل ما میتوانیم» که امام بزرگوار به همهی ما آموخت، ایران را به عزّت و پیشرفت در همهی عرصهها رسانید.
انقلاب به یک انحطاط تاریخی طولانی پایان داد و کشور که در دوران پهلوی و قاجار بشدّت تحقیر شده و بشدّت عقب مانده بود، در مسیر پیشرفت سریع قرار گرفت؛ در گام نخست، رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردمسالاری تبدیل کرد و عنصر ارادهی ملّی را که جانمایهی پیشرفت همهجانبه و حقیقی است در کانون مدیریّت کشور وارد کرد؛ آنگاه جوانان را میداندار اصلی حوادث و وارد عرصه مدیریّت کرد؛ روحیه و باور ما میتوانیم» را به همگان منتقل کرد؛ به برکت تحریم دشمنان، اتّکاء به توانایی داخلی را به همه آموخت و این منشأ برکات بزرگ شد:
اوّلاً: ثبات و امنیّت کشور و تمامیّت ارضی و حفاظت از مرزها را که آماج تهدید جدّی دشمنان قرار گرفته بود ضمانت کرد و معجزهی پیروزی در جنگ هشتساله و شکست رژیم بعثی و پشتیبانان آمریکایی و اروپایی و شرقیاش را پدید آورد.
ثانیاً: موتور پیشران کشور در عرصهی علم و فنّاوری و ایجاد زیرساختهای حیاتی و اقتصادی و عمرانی شد که تا اکنون ثمرات بالندهی آن روز به روز فراگیرتر میشود. هزاران شرکت دانشبنیان، هزاران طرح زیرساختی و ضروری برای کشور در حوزههای عمران و حمل و نقل و صنعت و نیرو و معدن و سلامت و کشاورزی و آب و غیره، میلیونها تحصیلکردهی دانشگاهی یا در حال تحصیل، هزاران واحد دانشگاهی در سراسر کشور، دهها طرح بزرگ از قبیل: چرخهی سوخت هستهای، سلّولهای بنیادی، فناوری نانو، زیستفنّاوری و . با رتبههای نخستین در کلّ جهان، شصت برابر شدن صادرات غیرنفتی، نزدیک به ده برابر شدن واحدهای صنعتی، دهها برابر شدن صنایع از نظر کیفی، تبدیل صنعت مونتاژ به فنّاوری بومی، برجستگی محسوس در رشتههای گوناگون مهندسی از جمله در صنایع دفاعی، درخشش در رشتههای مهم و حسّاس پزشکی و جایگاه مرجعیّت در آن و دهها نمونهی دیگر از پیشرفت، محصول آن روحیه و آن حضور و آن احساس جمعی است که انقلاب برای کشور به ارمغان آورد. ایرانِ پیش از انقلاب، در تولید علم و فنّاوری صفر بود، در صنعت بهجز مونتاژ و در علم بهجز ترجمه هنری نداشت.
ثالثاً: مشارکت مردمی را در مسائل ی مانند انتخابات، مقابله با فتنههای داخلی، حضور در صحنههای ملّی و استکبارستیزی به اوج رسانید و در موضوعات اجتماعی مانند کمکرسانیها و فعّالیّتهای نیکوکاری که از پیش از انقلاب آغاز شده بود، افزایش چشمگیر داد. پس از انقلاب، مردم در مسابقهی خدمترسانی در حوادث طبیعی و کمبودهای اجتماعی مشتاقانه شرکت میکنند.
رابعاً: بینش ی آحاد مردم و نگاه آنان به مسائل بینالمللی را به گونهی شگفتآوری ارتقاء داد. تحلیل ی و فهم مسائل بینالمللی در موضوعاتی همچون جنایات غرب بخصوص آمریکا، مسئلهی فلسطین و ظلم تاریخی به ملّت آن، مسئلهی جنگافروزیها و رذالتها و دخالتهای قدرتهای قلدر در امور ملّتها و امثال آن را از انحصار طبقهی محدود و عزلت گزیدهای به نام روشنفکر، بیرون آورد؛ این گونه روشنفکری میان عموم مردم در همهی کشور و همهی ساحتهای زندگی جاری شد و مسائلی از این دست حتّی برای نوجوانان و نونهالان، روشن و قابل فهم گشت.
خامساً: کفّهی عدالت را در تقسیم امکانات عمومی کشور سنگین کرد. نیتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور به دلیل آنکه این ارزش والا باید گوهر بیهمتا بر تارک نظام جمهوری اسلامی باشد و هنوز نیست، نباید به این معنی گرفته شود که برای استقرار عدالت کار انجام نگرفته است. واقعیّت آن است که دستاوردهای مبارزه با بیعدالتی در این چهار دهه، با هیچ دورهی دیگر گذشته قابل مقایسه نیست. در رژیم طاغوت بیشترین خدمات و درآمدهای کشور در اختیار گروه کوچکی از پایتختنشینان یا همسانان آنان در برخی دیگر از نقاط کشور بود. مردم بیشتر شهرها بویژه مناطق دوردست و روستاها در آخر فهرست و غالباً محروم از نیازهای اوّلیهی زیرساختی و خدمترسانی بودند. جمهوری اسلامی در شمار موفّقترین حاکمیّتهای جهان در جابهجایی خدمت و ثروت از مرکز به همه جای کشور، و از مناطق مرفّهنشین شهرها به مناطق پاییندست آن بوده است. آمار بزرگ راهسازی و خانهسازی و ایجاد مراکز صنعتی و اصلاح امور کشاورزی و رساندن برق و آب و مراکز درمانی و واحدهای دانشگاهی و سدّ و نیروگاه و امثال آن به دورترین مناطق کشور، حقیقتاً افتخارآفرین است؛ بیشک این همه، نه در تبلیغات نارسای مسئولان انعکاس یافته و نه زبان بدخواهان خارجی و داخلی به آن اعتراف کرده است؛ ولی هست و حسنهای برای مدیران جهادی و با اخلاص نزد خدا و خلق است. البتّه عدالت مورد انتظار در جمهوری اسلامی که مایل است پیرو حکومت علوی شناخته شود، بسی برتر از اینها است و چشم امید برای اجرای آن به شما جوانها است که در ادامه بدان خواهم پرداخت.
سادساً: عیار معنویّت و اخلاق را در فضای عمومی جامعه بگونهای چشمگیر افزایش داد. این پدیدهی مبارک را رفتار و منش حضرت امام خمینی در طول دوران مبارزه و پس از پیروزی انقلاب، بیش از هر چیز رواج داد؛ آن انسان معنوی و عارف و وارسته از پیرایههای مادّی، در رأس کشوری قرار گرفت که مایههای ایمان مردمش بسی ریشهدار و عمیق بود. هرچند دست تطاول تبلیغات مروّج فساد و بیبندوباری در طول دوران پهلویها به آن ضربههای سخت زده و لجنزاری از آلودگی اخلاقی غربی را به درون زندگی مردم متوسّط و بخصوص جوانان کشانده بود، ولی رویکرد دینی و اخلاقی در جمهوری اسلامی، دلهای مستعد و نورانی بویژه جوانان را مجذوب کرد و فضا به سود دین و اخلاق دگرگون شد. مجاهدتهای جوانان در میدانهای سخت از جمله دفاع مقدّس، با ذکر و دعا و روحیهی برادری و ایثار همراه شد و ماجراهای صدر اسلام را زنده و نمایان در برابر چشم همه نهاد. پدران و مادران و همسران با احساس وظیفهی دینی از عزیزان خود که به جبهههای گوناگون جهاد میشتافتند دل کندند و سپس، آنگاه که با پیکر خونآلود یا جسم آسیبدیدهی آنان روبهرو شدند، مصیبت را با شکر همراه کردند. مساجد و فضاهای دینی رونقی بیسابقه گرفت. صف نوبت برای اعتکاف از هزاران جوان و استاد و دانشجو و زن و مرد و صف نوبت برای اردوهای جهادی و جهادسازندگی و بسیج سازندگی از هزاران جوان داوطلب و فداکار آکنده شد. نماز و حج و روزهداری و پیادهروی زیارت و مراسم گوناگون دینی و انفاقات و صدقات واجب و مستحب در همهجا بویژه میان جوانان رونق یافت و تا امروز، روزبهروز بیشتر و با کیفیتتر شده است؛ و اینها همه در دورانی اتّفاق افتاده که سقوط اخلاقی روزافزون غرب و پیروانش و تبلیغات پُر حجم آنان برای کشاندن مرد و زن به لجنزارهای فساد، اخلاق و معنویّت را در بخشهای عمدهی عالم منزوی کرده است؛ و این معجزهای دیگر از انقلاب و نظام اسلامی فعّال و پیشرو است.
سابعاً: نماد پر ابّهت و با شکوه و افتخارآمیز ایستادگی در برابر قلدران و زورگویان و مستکبران جهان و در رأس آنان آمریکای جهانخوار و جنایتکار، روزبهروز برجستهتر شد. در تمام این چهل سال، تسلیمناپذیری و صیانت و پاسداری از انقلاب و عظمت و هیبت الهی آن و گردن برافراشتهی آن در مقابل دولتهای متکبّر و مستکبر، خصوصیّت شناختهشدهی ایران و ایرانی بویژه جوانان این مرز و بوم به شمار میرفته است. قدرتهای انحصارگر جهان که همواره حیات خود را در دستاندازی به استقلال دیگر کشورها و پایمال کردن منافع حیاتی آنها برای مقاصد شوم خود دانستهاند، در برابر ایران اسلامی و انقلابی، اعتراف به ناتوانی کردند. ملّت ایران در فضای حیاتبخش انقلاب توانست نخست دستنشاندهی آمریکا و عنصر خائن به ملّت را از کشور برانَد و پس از آن هم تا امروز از سلطهی دوبارهی قلدران جهانی بر کشور با قدرت و شدّت جلوگیری کند.
جوانان عزیز! اینها بخشی محدود از سرفصلهای عمده در سرگذشت چهلسالهی انقلاب اسلامی است، انقلاب عظیم و پایدار و درخشانی که شما به توفیق الهی باید گام بزرگ دوّم را در پیشبرد آن بردارید.
محصول تلاش چهلساله، اکنون برابر چشم ما است: کشور و ملّتی مستقل، آزاد، مقتدر، با عزّت، متدیّن، پیشرفته در علم، انباشته از تجربههایی گرانبها، مطمئن و امیدوار، دارای تأثیر اساسی در منطقه و دارای منطق قوی در مسائل جهانی، رکورددار در شتاب پیشرفتهای علمی، رکورددار در رسیدن به رتبههای بالا در دانشها و فنّاوریهای مهم از قبیل: هستهای و سلّولهای بنیادی و نانو و هوافضا و امثال آن، سرآمد در گسترش خدمات اجتماعی، سرآمد در انگیزههای جهادی میان جوانان، سرآمد در جمعیّت جوان کارآمد، و بسی ویژگیهای افتخارآمیز دیگر که همگی محصول انقلاب و نتیجهی جهتگیریهای انقلابی و جهادی است؛ و بدانید که اگر بیتوجّهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در برهههایی از تاریخ چهلساله نمیبود -که متأسّفانه بود و خسارتبار هم بود- بیشک دستاوردهای انقلاب از این بسی بیشتر و کشور در مسیر رسیدن به آرمانهای بزرگ بسی جلوتر بود و بسیاری از مشکلات کنونی وجود نمیداشت.
ایران مقتدر، امروز هم مانند آغاز انقلاب با چالشهای مستکبران روبهرو است، امّا با تفاوتی کاملاً معنیدار. اگر آن روز چالش با آمریکا بر سر کوتاه کردن دست عمّال بیگانه یا تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی در تهران یا رسوا کردن لانهی جاسوسی بود، امروز چالش بر سرِ حضور ایران مقتدر در مرزهای رژیم صهیونیستی و برچیدن بساط نفوذ نامشروع آمریکا از منطقهی غرب آسیا و حمایت جمهوری اسلامی از مبارزات مجاهدان فلسطینی در قلب سرزمینهای اشغالی و دفاع از پرچم برافراشتهی حزبالله و مقاومت در سراسر این منطقه است؛ و اگر آن روز، مشکل غرب جلوگیری از خرید تسلیحات ابتدایی برای ایران بود، امروز مشکل او جلوگیری از انتقال سلاحهای پیشرفتهی ایرانی به نیروهای مقاومت است؛ و اگر آن روز گمان آمریکا آن بود که با چند ایرانی خودفروخته یا با چند هواپیما و بالگرد خواهد توانست بر نظام اسلامی و ملّت ایران فائق آید، امروز برای مقابلهی ی و امنیّتی با جمهوری اسلامی، خود را محتاج به یک ائتلاف بزرگ از دهها دولت معاند یا مرعوب میبیند و البتّه باز هم در رویارویی، شکست میخورد. ایران به برکت انقلاب، اکنون در جایگاهی متعالی و شایستهی ملّت ایران در چشم جهانیان و عبور کرده از بسی گردنههای دشوار در مسائل اساسی خویش است.
امّا راه طی شده فقط قطعهای از مسیر افتخارآمیز به سوی آرمانهای بلند نظام جمهوری اسلامی است. دنبالهی این مسیر که به گمان زیاد، به دشواریِ گذشتهها نیست، باید با همّت و هشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود. مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعّالان جوان، در همهی میدانهای ی و اقتصادی و فرهنگی و بینالمللی و نیز در عرصههای دین و اخلاق و معنویّت و عدالت، باید شانههای خود را به زیر بار مسئولیّت دهند، از تجربهها و عبرتهای گذشته بهره گیرند، نگاه انقلابی و روحیهی انقلابی و عمل جهادی را بهکار بندند و ایران عزیز را الگوی کامل نظام پیشرفتهی اسلامی بسازند.
نکتهی مهمّی که باید آیندهسازان در نظر داشته باشند، این است که در کشوری زندگی میکنند که از نظر ظرفیّتهای طبیعی و انسانی، کمنظیر است و بسیاری از این ظرفیّتها با غفلت دستاندرکاران تاکنون بیاستفاده یا کماستفاده مانده است. همّتهای بلند و انگیزههای جوان و انقلابی، خواهند توانست آنها را فعّال و در پیشرفت مادّی و معنوی کشور به معنی واقعی جهش ایجاد کنند.
مهمترین ظرفیّت امیدبخش کشور، نیروی انسانی مستعد و کارآمد با زیربنای عمیق و اصیل ایمانی و دینی است. جمعیّت جوان زیر ۴۰ سال که بخش مهمّی از آن نتیجهی موج جمعیّتی ایجاد شده در دههی ۶۰ است، فرصت ارزشمندی برای کشور است. ۳۶ میلیون نفر در سنین میانهی ۱۵ و ۴۰ سالگی، نزدیک به ۱۴ میلیون نفر دارای تحصیلات عالی، رتبهی دوّم جهان در دانشآموختگان علوم و مهندسی، انبوه جوانانی که با روحیهی انقلابی رشد کرده و آمادهی تلاش جهادی برای کشورند، و جمع چشمگیر جوانان محقّق و اندیشمندی که به آفرینشهای علمی و فرهنگی و صنعتی و . اشتغال دارند؛ اینها ثروت عظیمی برای کشور است که هیچ اندوختهی مادّی با آن مقایسه نمیتواند شد.
بهجز اینها، فرصتهای مادّی کشور نیز فهرستی طولانی را تشکیل میدهد که مدیران کارآمد و پُرانگیزه و خردمند میتوانند با فعّال کردن و بهرهگیری از آن، درآمدهای ملّی را با جهشی نمایان افزایش داده و کشور را ثروتمند و بینیاز و به معنی واقعی دارای اعتماد به نفس کنند و مشکلات کنونی را برطرف نمایند. ایران با دارا بودن یک درصد جمعیّت جهان، دارای ۷ درصد ذخایر معدنی جهان است: منابع عظیم زیرزمینی، موقعیت استثنائی جغرافیایی میان شرق و غرب و شمال و جنوب، بازار بزرگ ملّی، بازار بزرگ منطقهای با داشتن ۱۵ همسایه با ۶۰۰ میلیون جمعیّت، سواحل دریایی طولانی، حاصلخیزی زمین با محصولات متنوّع کشاورزی و باغی، اقتصاد بزرگ و متنوع، بخشهایی از ظرفیّتهای کشور است؛ بسیاری از ظرفیّتها دستنخورده مانده است. گفته شده است که ایران از نظر ظرفیّتهای استفاده نشدهی طبیعی و انسانی در رتبهی اوّل جهان است. بیشک شما جوانان مؤمن و پُرتلاش خواهید توانست این عیب بزرگ را برطرف کنید. دههی دوّم چشمانداز، باید زمان تمرکز بر بهرهبرداری از دستاوردهای گذشته و نیز ظرفیّتهای استفاده نشده باشد و پیشرفت کشور از جمله در بخش تولید و اقتصاد ملّی ارتقاء یابد.
اکنون به شما فرزندان عزیزم در مورد چند سرفصل اساسی توصیههایی میکنم. این سرفصلها عبارتند از: علم و پژوهش، معنویّت و اخلاق، اقتصاد، عدالت و مبارزه با فساد، استقلال و آزادی، عزّت ملّی و روابط خارجی و مرزبندی با دشمن، سبک زندگی.
امّا پیش از همه چیز، نخستین توصیهی من امید و نگاه خوشبینانه به آینده است. بدون این کلید اساسیِ همهی قفلها، هیچ گامی نمیتوان برداشت. آنچه میگویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّتهای عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده دوری جستهام، امّا خود و همه را از نومیدی بیجا و ترس کاذب نیز برحذر داشته ام و برحذر میدارم. در طول این چهل سال -و اکنون مانند همیشه- ت تبلیغی و رسانهای دشمن و فعّالترین برنامههای آن، مأیوسسازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامهی همیشگی هزاران رسانهی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهدهاند که با استفاده از آزادیها در خدمت دشمن حرکت میکنند. شما جوانان باید پیشگام در شکستن این محاصرهی تبلیغاتی باشید. در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشهایترین جهاد شما است. نشانههای امیدبخش -که به برخی از آنها اشاره شد- در برابر چشم شما است. رویشهای انقلاب بسی فراتر از ریزشها است و دست و دلهای امین و خدمتگزار، بمراتب بیشتر از مفسدان و خائنان و کیسهدوختگان است. دنیا به جوان ایرانی و پایداری ایرانی و ابتکارهای ایرانی، در بسیاری از عرصهها با چشم تکریم و احترام مینگرد. قدر خود را بدانید و با قوّت خداداد، به سوی آینده خیز بردارید و حماسه بیافرینید.
و، امّا توصیهها:
۱) علم و پژوهش: دانش، آشکارترین وسیلهی عزّت و قدرت یک کشور است. روی دیگر دانایی، توانایی است. دنیای غرب به برکت دانش خود بود که توانست برای خود ثروت و نفوذ و قدرت دویست ساله فراهم کند و با وجود تهیدستی در بنیانهای اخلاقی و اعتقادی، با تحمیل سبک زندگی غربی به جوامع عقبمانده از کاروان علم، اختیار ت و اقتصاد آنها را به دست گیرد. ما به سوءاستفاده از دانش مانند آنچه غرب کرد، توصیه نمیکنیم، اما مؤکّداً به نیاز کشور به جوشاندن چشمهی دانش در میان خود اصرار میورزیم. بحمدالله استعداد علم و تحقیق در ملّت ما از متوسّط جهان بالاتر است. اکنون نزدیک به دو دهه است که رستاخیز علمی در کشور آغاز شده و با سرعتی که برای ناظران جهانی غافلگیرکننده بود -یعنی یازده برابر شتاب رشد متوسّط علم در جهان- به پیش رفته است. دستاوردهای دانش و فنّاوری ما در این مدّت که ما را به رتبه شانزدهم در میان بیش از دویست کشور جهان رسانید و مایهی شگفتی ناظران جهانی شد و در برخی از رشتههای حسّاس و نو پدید به رتبههای نخستین ارتقاء داد، همه و همه در حالی اتّفاق افتاده که کشور دچار تحریم مالی و تحریم علمی بوده است. ما با وجود شنا در جهت مخالف جریان دشمنساز، به رکوردهای بزرگ دست یافتهایم و این نعمت بزرگی است که به خاطر آن باید روز و شب خدا را سپاس گفت.
امّا آنچه من میخواهم بگویم این است که این راه طی شده، با همهی اهمیّتش فقط یک آغاز بوده است و نه بیشتر. ما هنوز از قلّههای دانش جهان بسیار عقبیم؛ باید به قلّهها دست یابیم. باید از مرزهای کنونی دانش در مهمترین رشتهها عبور کنیم. ما از این مرحله هنوز بسیار عقبیم؛ ما از صفر شروع کردهایم. عقبماندگی شرمآور علمی در دوران پهلویها و قاجارها در هنگامی که مسابقهی علمی دنیا تازه شروع شده بود، ضربهی سختی بر ما وارد کرده و ما را از این کاروان شتابان، فرسنگها عقب نگه داشته بود. ما اکنون حرکت را آغاز کرده و با شتاب پیش میرویم، ولی این شتاب باید سالها با شدّت بالا ادامه یابد تا آن عقبافتادگی جبران شود. اینجانب همواره به دانشگاهها و دانشگاهیان و مراکز پژوهش و پژوهندگان، گرم و قاطع و جدّی در این باره تذکّر و هشدار و فراخوان دادهام، ولی اینک مطالبهی عمومی من از شما جوانان آن است که این راه را با احساس مسئولیّت بیشتر و همچون یک جهاد در پیش گیرید. سنگ بنای یک انقلاب علمی در کشور گذاشته شده و این انقلاب، شهیدانی از قبیل: شهدای هستهای نیز داده است. بهپاخیزید و دشمن بدخواه و کینهتوز را که از جهاد علمی شما بشدّت بیمناک است ناکام سازید.
۲) معنویّت و اخلاق: معنویّت به معنی برجسته کردن ارزشهای معنوی از قبیل: اخلاص، ایثار، توکّل، ایمان در خود و در جامعه است، و اخلاق به معنی رعایت فضلیتهایی، چون خیرخواهی، گذشت، کمک به نیازمند، راستگویی، شجاعت، تواضع، اعتماد به نفس و دیگر خلقیّات نیکو است. معنویّت و اخلاق، جهتدهندهی همهی حرکتها و فعّالیّتهای فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است؛ بودن آنها، محیط زندگی را حتّی با کمبودهای مادّی، بهشت میسازد و نبودن آن حتّی با برخورداری مادّی، جهنّم میآفریند.
شعور معنوی و وجدان اخلاقی در جامعه هرچه بیشتر رشد کند برکات بیشتری به بار میآورد؛ این، بیگمان محتاج جهاد و تلاش است و این تلاش و جهاد، بدون همراهی حکومتها توفیق چندانی نخواهد یافت. اخلاق و معنویّت، البتّه با دستور و فرمان به دست نمیآید، پس حکومتها نمیتوانند آن را با قدرت قاهره ایجاد کنند، امّا اوّلاً خود باید منش و رفتار اخلاقی و معنوی داشته باشند، و ثانیاً زمینه را برای رواج آن در جامعه فراهم کنند و به نهادهای اجتماعی در این باره میدان دهند و کمک برسانند؛ با کانونهای ضدّ معنویّت و اخلاق، به شیوهی معقول بستیزند و خلاصه اجازه ندهند که جهنّمیها مردم را با زور و فریب، جهنّمی کنند.
ابزارهای رسانهای پیشرفته و فراگیر، امکان بسیار خطرناکی در اختیار کانونهای ضدّ معنویّت و ضدّ اخلاق نهاده است و هماکنون تهاجم روزافزون دشمنان به دلهای پاک جوانان و نوجوانان و حتّی نونهالان با بهرهگیری از این ابزارها را به چشم خود میبینیم. دستگاههای مسئول حکومتی در این باره وظایفی سنگین بر عهده دارند که باید هوشمندانه و کاملاً مسئولانه صورت گیرد؛ و این البتّه به معنی رفع مسئولیّت از اشخاص و نهادهای غیرحکومتی نیست. در دورهی پیش رو باید در این بارهها برنامههای کوتاه مدّت و میان مدّت جامعی تنظیم و اجرا شود؛ انشاءالله.
۳) اقتصاد: اقتصاد یک نقطهی کلیدیِ تعیینکننده است. اقتصاد قوی، نقطهی قوّت و عامل مهمّ سلطهناپذیری و نفوذناپذیری کشور است و اقتصاد ضعیف، نقطهی ضعف و زمینه ساز نفوذ و سلطه و دخالت دشمنان است. فقر و غنا در مادّیات و معنویّات بشر، اثر میگذارد. اقتصاد البتّه هدف جامعهی اسلامی نیست، امّا وسیلهای است که بدون آن نمیتوان به هدفها رسید. تأکید بر تقویت اقتصاد مستقلّ کشور که مبتنی بر تولید انبوه و با کیفیّت، و توزیع عدالتمحور، و مصرف به اندازه و بی اسراف، و مناسبات مدیریّتی خردمندانه است و در سالهای اخیر از سوی اینجانب بارها تکرار و بر آن تأکید شده، به خاطر همین تأثیر شگرفی است که اقتصاد میتواند بر زندگی امروز و فردای جامعه بگذارد.
انقلاب اسلامی راه نجات از اقتصاد ضعیف و وابسته و فاسد دوران طاغوت را به ما نشان داد، ولی عملکردهای ضعیف، اقتصاد کشور را از بیرون و درون دچار چالش ساخته است. چالش بیرونی تحریم و وسوسه های دشمن است که در صورت اصلاح مشکل درونی، کماثر و حتّی بیاثر خواهد شد. چالش درونی عبارت از عیوب ساختاری و ضعفهای مدیریّتی است. مهمترین عیوب، وابستگی اقتصاد به نفت، دولتی بودن بخشهایی از اقتصاد که در حیطهی وظایف دولت نیست، نگاه به خارج و نه به توان و ظرفیّت داخلی، استفادهی اندک از ظرفیّت نیروی انسانی کشور، بودجهبندی معیوب و نامتوازن، و سرانجام عدم ثبات تهای اجرائی اقتصاد و عدم رعایت اولویّتها و وجود هزینههای زائد و حتّی مسرفانه در بخشهایی از دستگاههای حکومتی است. نتیجهی اینها مشکلات زندگی مردم از قبیل: بیکاری جوانها، فقر درآمدی در طبقهی ضعیف و امثال آن است.
راهحلّ این مشکلات، تهای اقتصاد مقاومتی است که باید برنامههای اجرائی برای همهی بخشهای آن تهیّه و با قدرت و نشاط کاری و احساس مسئولیّت، در دولتها پیگیری و اقدام شود. درونزایی اقتصاد کشور، مولّد شدن و دانشبنیان شدن آن، مردمی کردن اقتصاد و تصدّیگری نکردن دولت، برونگرایی با استفاده از ظرفیّتهایی که قبلاً به آن اشاره شد، بخشهای مهمّ این راهحلها است. بیگمان یک مجموعهی جوان و دانا و مؤمن و مسلّط بر دانستههای اقتصادی در درون دولت خواهند توانست به این مقاصد برسند. دوران پیشِ رو باید میدان فعّالیّت چنین مجموعهای باشد.
جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همهی راهحلها در داخل کشور است. اینکه کسی گمان کند که مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علّت تحریم هم مقاومت ضدّ استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است؛ پس راهحل، زانو زدن در برابر دشمن و بوسهزدن بر پنجهی گرگ است» خطایی نابخشودنی است. این تحلیل سراپا غلط، هرچند گاه از زبان و قلم برخی غفلتزدگان داخلی صادر میشود، امّا منشأ آن، کانونهای فکر و توطئهی خارجی است که با صد زبان به تصمیمسازان و تصمیمگیران و افکار عمومی داخلی القاء میشود.
۴) عدالت و مبارزه با فساد: این دو لازم و موم یکدیگرند. فساد اقتصادی و اخلاقی و ی، تودهی چرکین کشورها و نظامها و اگر در بدنهی حکومتها عارض شود، زلهی ویرانگر و ضربهزننده به مشروعیّت آنها است؛ و این برای نظامی، چون جمهوری اسلامی که نیازمند مشروعیّتی فراتر از مشروعیّتهای مرسوم و مبنائیتر از مقبولیّت اجتماعی است، بسیار جدّیتر و بنیانیتر از دیگر نظامها است. وسوسهی مال و مقام و ریاست، حتّی در عَلَویترین حکومت تاریخ یعنی حکومت خود حضرت امیر المؤمنین (علیهالسّلام) کسانی را لغزاند، پس خطر بُروز این تهدید در جمهوری اسلامی هم که روزی مدیران و مسئولانش مسابقهی زهد انقلابی و ساده زیستی میدادند، هرگز بعید نبوده و نیست؛ و این ایجاب میکند که دستگاهی کارآمد با نگاهی تیزبین و رفتاری قاطع در قوای سه گانه حضور دائم داشته باشد و به معنای واقعی با فساد مبارزه کند، بویژه در درون دستگاههای حکومتی.
البتّه نسبت فساد در میان کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگر و بخصوص با رژیم طاغوت که سر تا پا فساد و فسادپرور بود، بسی کمتر است و بحمدالله مأموران این نظام غالباً سلامت خود را نگاه داشتهاند، ولی حتّی آنچه هست غیرقابل قبول است. همه باید بدانند که طهارت اقتصادی شرط مشروعیّت همهی مقامات حکومت جمهوری اسلامی است. همه باید از شیطان حرص برحذر باشند و از لقمهی حرام بگریزند و از خداوند در اینباره کمک بخواهند و دستگاههای نظارتی و دولتی باید با قاطعیّت و حساسیّت، از تشکیل نطفهی فساد پیشگیری و با رشد آن مبارزه کنند. این مبارزه نیازمند انسانهایی با ایمان و جهادگر، و منیعالطّبع با دستانی پاک و دلهایی نورانی است. این مبارزه بخش اثرگذاری است از تلاش همهجانبهای که نظام جمهوری اسلامی باید در راه استقرار عدالت به کار برد.
عدالت در صدر هدفهای اوّلیّهی همهی بعثتهای الهی است و در جمهوری اسلامی نیز دارای همان شأن و جایگاه است؛ این، کلمهای مقدّس در همهی زمانها و سرزمینها است و به صورت کامل، جز در حکومت حضرت ولیّعصر (ارواحنافداه) میسّر نخواهد شد، ولی به صورت نسبی، همه جا و همه وقت ممکن و فریضهای بر عهدهی همه بویژه حاکمان و قدرتمندان است. جمهوری اسلامی ایران در این راه گامهای بلندی برداشته است که قبلاً بدان اشارهای کوتاه رفت؛ و البتّه در توضیح و تشریح آن باید کارهای بیشتری صورت گیرد و توطئهی واژگونهنمایی و لااقل سکوت و پنهانسازی که اکنون برنامهی جدّی دشمنان انقلاب است، خنثی گردد.
با این همه اینجانب به جوانان عزیزی که آیندهی کشور، چشم انتظار آنها است صریحاً میگویم آنچه تاکنون شده با آنچه باید میشده و بشود، دارای فاصلهای ژرف است. در جمهوری اسلامی، دلهای مسئولان به طور دائم باید برای رفع محرومیّتها بتپد و از شکافهای عمیق طبقاتی بشدّت بیمناک باشد. در جمهوری اسلامی کسب ثروت نهتنها جرم نیست که مورد تشویق نیز هست، امّا تبعیض در توزیع منابع عمومی و میدان دادن به ویژهخواری و مدارا با فریبگران اقتصادی که همه به بیعدالتی میانجامد، بشدّت ممنوع است؛ همچنین غفلت از قشرهای نیازمند حمایت، به هیچ رو مورد قبول نیست. این سخنان در قالب تها و قوانین، بارها تکرار شده است، ولی برای اجرای شایستهی آن چشم امید به شما جوانها است؛ و اگر زمام ادارهی بخشهای گوناگون کشور به جوانان مؤمن و انقلابی و دانا و کاردان -که بحمدالله کم نیستند-سپرده شود، این امید برآورده خواهد شد؛ انشاءالله.
۵) استقلال و آزادی: استقلال ملّی به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطهگر جهان است؛ و آزادی اجتماعی بهمعنای حقّ تصمیمگیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همهی افراد جامعه است؛ و این هر دو از جملهی ارزشهای اسلامیاند و این هر دو عطیّهی الهی به انسانهایند و هیچ کدام تفضّل حکومتها به مردم نیستند. حکومتها موظّف به تأمین این دو اند. منزلت آزادی و استقلال را کسانی بیشتر میدانند که برای آن جنگیدهاند. ملّت ایران با جهاد چهلسالهی خود از جملهی آنها است. استقلال و آزادی کنونی ایران اسلامی، دستاورد، بلکه خونآوردِ صدها هزار انسان والا و شجاع و فداکار است؛ غالباً جوان، ولی همه در رتبههای رفیع انسانیّت. این ثمر شجرهی طیّبهی انقلاب را با تأویل و توجیههای سادهلوحانه و بعضاً مغرضانه، نمیتوان در خطر قرار داد. همه -مخصوصاً دولت جمهوری اسلامی- موظّف به حراست از آن با همهی وجودند. بدیهی است که استقلال» نباید به معنی زندانی کردن ت و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود، و آزادی» نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزشهای الهی و حقوق عمومی تعریف شود.
۶) عزّت ملّی، روابط خارجی، مرزبندی با دشمن: این هر سه، شاخههایی از اصلِ عزّت، حکمت، و مصلحت» در روابط بینالمللیاند. صحنهی جهانی، امروز شاهد پدیدههایی است که تحقّق یافته یا در آستانهی ظهورند: تحرّک جدید نهضت بیداری اسلامی بر اساس الگوی مقاومت در برابر سلطهی آمریکا و صهیونیسم؛ شکست تهای آمریکا در منطقهی غرب آسیا و زمینگیر شدن همکاران خائن آنها در منطقه؛ گسترش حضور قدرتمندانهی ی جمهوری اسلامی در غرب آسیا و بازتاب وسیع آن در سراسر جهان سلطه.
اینها بخشی از مظاهر عزّت جمهوری اسلامی است که جز با شجاعت و حکمت مدیران جهادی به دست نمیآمد. سردمداران نظام سلطه نگرانند؛ پیشنهادهای آنها عموماً شامل فریب و خدعه و دروغ است. امروز ملّت ایران علاوه بر آمریکای جنایتکار، تعدادی از دولتهای اروپایی را نیز خدعهگر و غیرقابل اعتماد میداند. دولت جمهوری اسلامی باید مرزبندی خود را با آنها با دقّت حفظ کند؛ از ارزشهای انقلابی و ملّی خود، یک گام هم عقبنشینی نکند؛ از تهدیدهای پوچ آنان نهراسد؛ و در همه حال، عزّت کشور و ملّت خود را در نظر داشته باشد و حکیمانه و مصلحتجویانه و البتّه از موضع انقلابی، مشکلات قابل حل خود را با آنان حل کند. در مورد آمریکا حلّ هیچ مشکلی متصوّر نیست و مذاکره با آن جز زیان مادّی و معنوی محصولی نخواهد داشت.
۷) سبک زندگی: سخن لازم در این باره بسیار است. آن را به فرصتی دیگر وامیگذارم و به همین جمله اکتفا میکنم که تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بیجبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و ی به کشور و ملّت ما زده است؛ مقابله با آن، جهادی همهجانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن به شما جوانها است.
در پایان از حضور سرافرازانه و افتخارانگیز و دشمنشکن ملّت عزیز در بیستودوّم بهمن و چهلمین سالگرد انقلاب عظیم اسلامی تشکّر میکنم و پیشانی سپاس بر درگاه حضرت حق میسایم. سلام بر حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه)؛ سلام بر ارواح طیّبهی شهیدان والا مقام و روح مطهّر امام بزرگوار؛ و سلام بر همهی ملّت عزیز ایران و سلام ویژه به جوانان.
دعاگوی شما
سیّدعلی ای
۲۲ بهمنماه ۱۳۹۷
نهم ربیعالاول سالروز آغاز ولایت و امامت و زعامت، آخرین سحاب رحمت و یگانه ذریه ذخیره دودمان آل طاها، حضرت مهدی موعود (عج) بر منتظران و چشم انتظاران ظهورش تبریک و تهنیت باد
همه جا پر از این خجسته نداست
نه ماه ربیع عید خداست
عید کل زراری زهراست
عید لبخند سیدالشهداست
عید لطف و کرامت مهدی است
که طلوع امامت مهدی است
نهم ربیعالاول آغاز امامت حضرت امام زمان مبارک
در غم شهادت امامی به سوگ نشسته ایم که در سن 28 سالگی و پس از شش سال امامت در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری در شهر سامرا و به دست معتمد عباسی به شهادت رسید.
ابومحمد حسن بن علی عسکری علیهما السّلام (۲۳۱ یا ۲۳۲ - ۲۶۰ ه.ق) یازدهمین امام شیعیان است. ایشان فرزند امام هادی علیه السلام است که در سال 232 هجری در مدینه چشم به جهان گشود و پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال ۲۵۴ به امامت رسیدند.
با شهادت امام هادی علیه السّلام در سال ۲۵۴، امام عسکری علیه السّلام به سمت امامت شیعیان اثنی عشری منصوب گردید. امام هادی (علیه السلام) در وصف فرزند خویش می فرمایند: فرزندم ابومحمد اصیل ترین چهره ی خاندان نبوی و استوارترین حجت است. او بزرگ فرزندانم و جانشین من است و امامت و احکام آن به سوی او بازمی گردد
سالهای امامت ایشان در شهر سامرا و غالبا تحت کنترل شدید خلفای عباسی سپری شد. به نحوی که ارتباط آن حضرت با شیعیان بسیار محدود و تنها به وسیله وکیلان خاص آن حضرت بود.
دوران امامت (دوران عمر 29 ساله امام حسن عسگری ) به سه دوره تقسیم می گردد:
jalilpourmohammadi.blog.ir
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا»
به نام خداوند بخشنده مهربان خدایا، ولىّ ات حضرت حجّة بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد در این لحظه و در تمام لحظات سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده، و مدّت زمان طولانى در آن بهرهمند سازى.
درباره این سایت